در ابتدا نوازندگان این کنسرت بر روی صحنه آمدند و از طرف حاضران در سالن مورد تشویق قرار گرفتند پس از اندک زمانی «حافظ ناظری» و بعد «شهرام ناظری» وارد سالن شدند بدین ترتیب اینگونه می نمود که تالار بزرگ کشور شبی پر از هیاهوی تشویق را سپری خواهد کرد غافل از اینکه با شروع سخن «شهرام ناظری» سکوتی حکم فرما شد که انگار هیچ وقت صدایی در این مکان نبوده است .
«درود و خیر مقدم من را بپذیرید وخیلی خوشحالم که در این ساعت کنار شما عزیزان حضور دارم شمایی که همیشه حضورتان موجب دلگرمی و مباهات بوده و هست .تشویق های انرژی بخش شما بهترین هدیه برای من است و می خواهم از انتقال چنین نیروی عظیمی از شما تشکر کنم اگر اجازه بدهید می خواهیم برنامه را شروع کنیم »سخنان متواضعانه ی استاد آواز موجب تشویق مضاعف هوادران شد گرچه صدای تشویق ها صدای دوچندانی بود اما به دلیل انتظار زیادی که در دیدگان حضار مشهود بود،سکوتی انتظار آمیز همه جا را پر کرد.سکوتی چون پس کشیدن دریا ابدی و ناپایدار! سراپا گوش بودن تا انتهای قطعه ی «نهان مکن» ادامه داشت تا ابراز احساسات طوری رقم خورد که اگر کسی در آن لحظه وارد چنین جایی می شد می پنداشت کنسرت به انتهای خود رسید ه است اما ...
شب سکوت ها بود هیاهوها .باید از این سکوت انتظار نشکستن داشت اما هربار جانانه و به حق می شکست به نوعی که حتی جناب شوالیه از توجه ساحل نشینان نوایش به وجد آمده و لازم دانست بگوید «از تمرکز و دقت سکوت آگاهانه ی شما بی نهایت سپاسگذارم و از چنین عملی خرسندم چرا که این همه دقت نشانه ی خرد مخاطبان من است دوست دارم اگر مشکلی در کار ما می بینید به بزرگی خود ببخشید باز هم اجازه می خواهم تا برنامه را ادامه بدهیم» منعقد شدن جمله ی«اجازه می خواهم...» همانا و جواب مردم با تشویقهایشان همان
پس از اجرای قطعه ی زیبای «مرامی بینی و هر دم زیادت می کنی دردم» ، قطعه ای با مطلع معروف «یک شب آتش در نیستان می فتاد سوخت چون عشقی که بر جانی فتاد»اجرا شد باید حضور داشتیدو می دید که چگونه یک شعر با موسیقی به اجرا نزدیک تر می شود و هیچ ادعایی نیز بر نمایش ندارد چرا که واقعا نمایش نیست بلکه اجرای بهتر یک شعر است وقتی که نوای ناظری کلمه ی سوختن را با آن شیوه ی خاص که عجین شدگی با موسیقی آن را دو چندان کرده بود به نوع غیر نمایشی اجرا می کرد شگفتی من نیز دو چندان می شد و پی به این نکته می بردم شاید هر کس بتواند خواننده باشد اما هنرمندان کمی را می شناسم بی شک یکی از آنان استاد «شهرام ناطری » است اگر بگویم در پایان این آهنگ چنین تشویقی را هیچ جا ندیده بودم محکوم به کلیشه یا مجیز گویی می شوم اما کاش بودید و آنگاه حق نمی دادید .
بعد از توضیحات «شهرام ناطری» در خصوص اجرای ابیاتی از مثنوی« مولوی »این بار «حافظ ناظری» با اذن پدر گفت خوشحالم که بعد از پانزده سال نزد شما عزیزان هستم و حمایت شما را مشاهده می کنم چرا که بدون حضور شما عملا چرخه ای وجود ندارد تا بگرددقرار بود که قطعات با حضور نوازندگان برتر بین الملل نواخته شود اما بنا به دلایلی این امر صورت نگرفت البته که جنبه ی منفی آن را همه واقف هستید اما جنبه ی مثبت این قضیه آشنا شدن من با این دوستان بود باید بگویم این عزیزان از بزرگان موسیقی کم ندارند و امیدوارم که بیش از اینها توسط نهاد ها حمایت شوند .پس از بخش خواندن مثنوی توسط ناظریها بخش اصلی «نا گفته ها» اجرا شد با به اتما رسیدن این بخش این مجال نیز به پایان رسید تا همه به احترام جناب شوالیه و فرزند خود بایستند و علاقه ی خود را به خوانندگان محبوب خود اثبات کنند .حتی بعد از اتمام جلسه شور و هیجان را در دیدگان هوادران مشاهده می کردم هیجانی که با تشویق ها در سالن و چهره ی خرسند بیرون از سالن و گفتن«پسر کو ندارد نشان از پدر» و ... نمود پیدا کرد نه صداهای نا به هنجاری که پس از اتمام برخی کنسرت ها به گوش می رسید !
منبع:
ریتم نو
نویسنده:
فرزین پاک طینت