ریتم نو | سایت خبری - تحلیلی موسیقی ایران و جهان

تاریخ انتشار: ۲۰:۱۰ - ۲۱ آذر ۱۳۹۴

شعری از شاملو به بهانه‌ی روز میلادش

اکنون شعری از شاملو با عنوان «سرود آنکس که از کوچه به خانه باز می گردد»(رجوع شود به مجوعه ی آیدا در آینه):
شاملو شاملو

ریتم نو: چه کسی است که حداقل اسم « احمد شاملو » را نشنیده باشد؟! او متولد بیست و یکم  آذرماه 1304و متوفی مرداد1379 است. گویی تمام مطالب در خصوص او گفته‌شده و نشنیدیم! نویسنده،مترجم،روزنامه‌نگار و... شنیدیم اما نشنیدیم همه‌ی این‌ها شاعرانه بود. مثلاً شاملو شاعرانه مترجم بود چراکه یکی از تأثیرگذارترین افراد در زندگی شعری شاملو«تی. اس.الیوت » است. شاملو شاعرانه داستان‌نویس بود به‌نوعی که برخی معتقدند ادبیات کودک در زندگی‌اش نقش بسزایی داشته و این امر به‌صورت سلسه‌وار در به وجود آمدن گونه‌های دیگر ادبی کمکش کرده و درجایی مثل «کوچه‌ها تاریکن دکونا بسته است» نمود پیداکرده ملاحظه می‌کنید روانی زبان کودکانه است اما تصویر بسیار عمیق!و چه زبانی روان‌تر از زبان کودکان؟مثال دیگر مقاله‌های شاملو است باید این مقاله‌ها را خواند.باید تاختن‌های او را دید که چطور با عرق به ادبیات کلاسیکی که در زبان او نهفته است  به خط قرمزهای ما حمله می‌کند و خود خط قرمز می‌شود باید خواند  جرئت در روزگار دگماتیسم اسطوره پرست آن دوره چه تبعاتی را به همراه  داشته! باید شاملو را سلسله وار بررسی کرد زیرا او تنیده‌ای است از موارد شعر!از تفکر او در خصوص برخی موارد تاریخی بگیرید تا تفکر مبارزه برای صلح او !اما چه زیبا که جسارت در تمام سطرهای او _چه شعر چه مقاله چه ترجمه..._موج می‌زند .دست‌وپا زدن روحی ناآرام برای ایجاد دنیایی آرام !جنگی برای صلح !او بی‌محابا به هر چیز که مانع آرامش خود می‌شود می‌تازد جایی به مقوله‌های عشق:«دهانت را می‌بویند مبدأ گفته باشی دوستت دارم...»گاهی به مسائل سیاسی:«نازلی بهار خنده زد و ارغوان شکفت ...»حتی گاهی مسائلی را مورد هدف قرار می‌دهد که ...«دست از طلب بدار با مرگ سرخ پنجه میفکن بودن به از نبود شدن خاصه در بهار...!» اما این شور و فوران ماحصل قیل‌وقال سطحی است که در شعر بروز کرده یا که نه دانسته‌ها این بار فریاد می‌زنند در شعر؟مسلماً جواب واضح است.آگاهی او از ادبیات کلاسیک ،و بین‌الملل،تاریخ، موسیقی، آشنایی با زبان‌های دیگر،درک سیاسی بالا درنتیجه‌ی مطالعه‌ی زیاد با شاعر کاری را کرده که طرفه‌العینی دست از حیرت برندارد و حیرت یار آشوب است آن‌هایی که فیلم‌های سخنرانی شاملو را دیدند باید پیش‌بینی می‌کردند این انفجار ناشی از مؤلف نیست که روح آرام او اتفاقاً خواهان چیز دیگری است اما همین چیز دیگر که بعضی‌ها اسم آرامش بر آن می‌گذارند بعضی‌ها آزادی...باعث شده بود «شاملو»ی بزرگ با همه‌ی صلح‌جویی و آرامش‌خواهی خود تن به جنگ بدهد.حسرتی جزئی چنان رعشه‌ای در جان او می‌انداخت که باعث می‌شد او به خونخواهی تمام دنیا به پا خیزد به‌گونه‌ای که نه برای فرار از سانسور بلکه برای تعلیم حمایت از کل دنیا به‌جای استفاده از کلمه‌ی« وارطان»در «وارطان سخن نگفت....» از« نازلی »استفاده می‌کند تا اولاً بار عاطفی و درنتیجه احساس مسئولیت‌ها را بیشتر کند و ثانیاً به مردم بفهماند در شخصی من در عمومی جهان است .




«نه در خیال، که رویاروی می‌بینم
سالیانی بارآور را که آغاز خواهم کرد.
خاطره‌ام که آبستنِ عشقی سرشار است


خانه‌یی آرام و
اشتیاقِ پُرصداقتِ تو
تا نخستین خواننده‌ی هر سرودِ تازه باشی
چنان چون پدری که چشم به راهِ میلادِ نخستین فرزندِ خویش است؛
چراکه هر ترانه
فرزندی‌ست که از نوازشِ دست‌های گرمِ تو
نطفه بسته است...
میزی و چراغی،
کاغذهای سپید و مدادهای تراشیده و از پیش آماده،
و بوسه‌یی
صله‌ی هر سروده‌ی نو.

و تو ای جاذبه‌ی لطیفِ عطش که دشتِ خشک را دریا می‌کنی،
حقیقتی فریبنده‌تر از دروغ،
با زیبایی‌ات ــ باکره‌تر از فریب ــ که اندیشه‌ی مرا
از تمامیِ آفرینش‌ها بارور می‌کند!
در کنارِ تو خود را
من
کودکانه در جامه‌ی نودوزِ نوروزیِ خویش می‌یابم
در آن سالیانِ گم، که زشت‌اند
چراکه خطوطِ اندامِ تو را به یاد ندارند!

خانه‌یی آرام و
انتظارِ پُراشتیاقِ تو تا نخستین خواننده‌ی هر سرودِ نو باشی.
خانه‌یی که در آن
سعادت
پاداشِ اعتماد است
و چشمه‌ها و نسیم
در آن می‌رویند.
بامش بوسه و سایه است
و پنجره‌اش به کوچه نمی‌گشاید
و عینک‌ها و پستی‌ها را در آن راه نیست.
...

تو را و مرا
بی‌من و تو
بن‌بستِ خلوتی بس!
که حکایتِ من و آنان غمنامه‌ی دردی مکرر است
...

تو و اشتیاقِ پُرصداقتِ تو
من و خانه‌مان
میزی و چراغی...
آری
در مرگ‌آورترین لحظه‌ی انتظار
زندگی را در رؤیاهای خویش دنبال می‌گیرم.
در رؤیاها و
در امیدهایم»!


منبع: ریتم نو


نویسنده : فرزین پاک طینت

ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر:
تقویم هنری ادامه