هوشنگ بادیهنشین جوانِ شاعری که در زمان خود باعث شده بود اعجاب برخی شاعران چون «شاملو» را برانگیزد و بزرگانی چون شاملو را وادار به تعریف از او بکند خیلی از نیمایی سرایان اقرار میکردند که « بادیهنشین »در اشعارش تفکر و امضای خود را دارد .دریغا که غروب او در جوانی نیز موجب حیرت بزرگانی چون «شاملو » و «رویایی »شد.
با شروع جلسه ابتدا یادداشت «رویایی»بر این اثر قرائت شد تا بعدازآن «حبیب رویایی» در خصوص دوستیاش با «هوشنگ بادیهنشین» خاطراتی را بیان کند و بگوید دوران طلایی ادبیات معاصر ایران به دههی چهل اختصاص دارد و مرور زمان وقتی جلوتر رفتیم با افول جریانات ادبی مواجه شدیم شاید یکی از دلایلی که باعث این افول شد مسئلهی سانسور یا خودسانسوری باشد و در ادامه هوشنگ بادیهنشین را «ژان آرتور رمبو» ی ایرانی بداند چراکه ازنظر سیر زندگی همپوشانیهای زیادی باهم دارند.
در ادامه «رویایی» به انزوای «بادیهنشین» در دورهی حیات اشاره کرد و گفت: در بعضی مواقع سعی میکرد تا وقتی از خیابان رد میشود از کنار کافه نادری رد نشود که مبادا شاعران دیگری را ببیند بهنوعی او جوانی رهاشده در جامعه بود. وی باوجود شرایط بد مالیاش استغنا داشت و آدم مغروری بود بارها شده بود که من به او پولی بهعنوان پیشکشی دوستانه داده بودم و او همان مبلغ را برای دختر کوچک من شکلات یا وسایل بازی خریده بود.در آن زمان در روزنامههایی که در آن دوره در حال فعالیت بودند معاش میگذارند و برخی اشعارش در این روزنامهها چاپ میشد بدین ترتیب درآمد کمی داشت اما همانطور که گفتم استغنا داشت.معتقد به قول شاملو،«بادیهنشین» ورپریده!چراکه در زمان جوانی روی در نقاب خاک کشید در حال حاضر یادآوری این خاطرات برای من دشوار است.
پسازآن هرکدام از مدعوین دربارهی تبارشناسی جریان دههی سی به بعد و شاعران این دوره بهخصوص «هوشنگ بادیهنشین»پرداختند تا جلسه با قرائت یادداشتها در خصوص این کتاب به پایان برسد.
منبع : ریتم نو
نویسنده: فرزین پاکطینت
عکس: امین رجبی