ریتم نو | سایت خبری - تحلیلی موسیقی ایران و جهان

تاریخ انتشار: ۱۲:۴۸ - ۲۸ مهر ۱۳۹۴

حبیب محمد زاده : مدتی است آوانگاردیسم به پز روشنفکری تبدیل‌شده

ریتم نو: حبیب محمد زاده شاعر باسابقه و عزلت‌نشینی است که به‌حق می‌توان در خصوص آثارش گفت:امضای او در آثارش مشهود است . از مجموعه‌هایش می‌توان به « صفحات گرامافون »، « من آمبولانس هستم »، «موضوع:مقدمات»(مسائلی پیرامون شعر)، «اتاق سی آن جی شرح ماوقع»، «پ»، «ث» و... اشاره کرد.
photo_2015-10-21_12-36-30

امروزه اگر بخواهند نمونه‌ای برای متفاوت نویسی مثال بزنند قطعاً از او یاد می‌کنند.این تفاوت قطعاً حاصل مطالعه و نوع نگاه او بوده است تا هر چیز دیگر. متأسفانه امروزه بعضی‌ها به پشتوانه‌ی کسانی چون او دست‌به‌کارهایی می‌زنند یا مواردی را به او نسبت می‌دهند(مثل این مورد:«محمد زاده » معتقد است ضد شعر می‌نویسد)که...

به همین دلیل خبرنگار ریتم نو به‌منظور شفاف‌سازی در خصوص این مطالب با او گفت‌وگویی داشت. در این حین سؤال‌هایی راجع به نگاه او پیرامون شعر  و هنر مطرح گردید که «محمد زاده» به آن‌ها پاسخ گفت

به‌عنوان کسی که سال‌ها آثار قابل‌توجهی را خلق کرده تعریف شما از شعر چیست؟عده‌ای بر این باورند که جدیداً شما« ضد شعر» می‌نویسید در این صورت اگر می‌شود تعریفی از ضد شعر داشته باشید و اگر ضد شعر از دل

شعر برآمده چرا شعر نیست؟این بدین معناست  کسانی که ضد شعر می‌نویسند شاعر نیستند؟ حرف از خلق پدیده‌ای جدید است؟ در صورت تائید این حرف این پدیده را بیشتر معرفی کنید

باید شعر زدایی را تعریف کنم، و بگویم چرا مدتی است به آن علاقه‌مند شده‌ام . آیا شعر، کارآمدی خود را ازدست‌داده است؟ آیا حجم گسترده‌ی شعرهای ناکارآمد را باید تقلیل داد؟ آیا تغییر تاریخی احوال شاعر از ساحتِ غیب‌گویی و کاهنی و صاحب طبع بودن به عقل و بلوغ و مسئولیت، در جهت شعر زدایی بوده است؟

آیا حذف وزن و قافیه و تقطیع، برای شعر زدایی صورت می‌گیرد؟ آیا بیهوده نماییِ صنایع ادبی در شعر مصنوع، از شعر زدایی نشأت دارد؟ شعر از چه چیز زدوده می‌شود، از خود یا متعلقاتش؟اگر شعر به خود منظم نباشد و از انضمام به غیر نیز طفره برود، آن وضعیت تکینگی به او دست خواهد داد؟اگر امکان تکینگی متصور نباشد، میل به آن، واضعِ چیز دیگری که بتوان آن را اخیر تلقی کرد، خواهد بود؟

این نسبت‌ها در خصوص "ضد شعر بودن" نمی‌دانم کار چه کسی است؟ ولی هر که بوده احتمالاً مرا بد خوانده و یا بد شنیده است. شاید هم توضیحات کافی نبوده که تقصیر با من است.

در آثار امروز شما شاهد نوعی دگرگونی در مقایسه‌ی با آثار دیگر هستیم که ازنظر خیلی‌ها به دلیل بدیع بودن قابل‌توجه هستند این تفاوت از چه رویکردی به شعر نشأت می‌گیرد؟با شکل‌گیری جریان دهه‌ی هفتاد و بعدازآن گویی برخی خالقان آثار به آوانگارد بودن اثر شکل‌گرفته بیش از هر چیز اهمیت می‌دادند که شاید  شعریتی که از آن صحبت می‌شد تحت‌الشعاع قرار گرفت. در هنگام خلق اثر آیا به شعر خلق کردن فکر می‌کنید یا خلق اثر؟(آیا خلق یک اثر خوب با هراسمی برای شما اهمیت دارد یا مشخصاً به تولید شعر فکر می‌کنید)؟

تا اکنون برای خیلی‌ها مشخص‌شده که آوانگاردیسم به یک اطوار برای سر و گردن کشی تبدیل گردیده است. پس آدم عاقل سعی می‌کند خود را از این نسبت‌ها دور بدارد. آوانگارد را یک‌قدم به جلو تعبیر می‌کنند. درصورتی‌که یک‌قدم آن‌طرف گارد است. بعد از گارد هم ممکن است هر چیزی باشد. اعم از دره، پلیس، رودخانه، محل نگهداری سالمندان و...

گویا تمایل به آوانگاردیسم، باید شبیه به ریسک‌پذیری باشد. ولی مدتی است به پز روشنفکری تبدیل‌شده. ابزار توسری زدن به دیگران است.

در خصوص این رسیک پذیری صحبت کنید و بفرمایید به نظر شما آیا این اطوار درصحنه‌ی بین‌المللی هم قابل‌مشاهده هست یا نه؟ در حقیقت به نظر شما اثر آوانگارد اصیل چقدر با یک اثر خلق‌شده توسط داعیه‌داران

آوانگاردیسم تفاوت دارد با این تفاصیل در آثار خود چقدر به قدمی فراتر نهادن اعتقاددارید؟(در خصوص رویکرد خودتان به اثر پیشرو صحبت کنید زیرا آنچه مشهود است اثر شما میلی به تقلید و یک جانشینی ندارد به همین منظور گویی میل به قدمی جلو در آثار شما حس می‌گردد)

برای جهان دوم و سوم، تکلیف قدم بعدی مشخص است. به سمت جلو (جهان اول) اما تکلیف آدم‌های جهان اول چیست؟ قدم بعدی کدام طرف است؟

برخورد اول : توسط قدرت‌ها از قبل برنامه‌ریزی‌شده است

برخورد دوم : ممکن است به هر طرفی باشد

بنا به تعریفی، هنر، انحصار به فرد دارد. و هنر معاصر از این هم فراتر است. یعنی یک نفر نمی‌تواند حتی از خودش تقلید کند. من با این تعریف موافقم و سعی کرده‌ام که با ادبیات به‌صورت پروژه‌ای برخورد کنم.

با توجه  به این امر، به نظر شما چه‌کار باید کرد که شعر جهان شوم ایستا نباشد و درعین‌حال اصیل هم باشد ؟دیگر آنکه اگر این انحصار به این شکل وجود داشته باشد؛ می‌توان تعریف خاصی از هنر داشت و با توجه به این تعاریف به بررسی آثار دست زد؟

ایستا نبودن شعر جهان سوم؟ ادبیات جهان سوم، ایستا نیست، دنباله‌رو است. یعنی نسبت به گذشته‌اش رشد کرده و مترقی شده اما نسبت به سایرین، مقلد است.

تعریف هنر با توجه به انحصاری بودن؟ هنر از تعریف، طفره می‌رود. لذا نامیده می‌شود، تعریف نمی‌شود. این‌طور که با هر اثر در وضعیتی مواجه هستیم که تولیدکننده‌اش، آن را نامیده است. اگر گفت شعر است، شعر؛ و اگر گفت پرفورمنس، همان است که او می‌خواهد.

بااین‌وجود ملاک هنر بودن ادعای فرد است؟نقد و بررسی آثار در کجای این تعریف قرار می‌گیرند؟شاید این دنباله‌روی هم نوعی ایستایی تلقی شود چراکه گویی ایستاده‌اند تا بزرگ‌تری به نام غرب کاری انجام دهد و ما رونویسی انجام دهیم حال‌آنکه شکل‌گیری هر مکتب ادبی پیرو جریانات سیاسی و اجتماعی آن نیز هست بااین‌حال شاهد نمونه‌های ناقص هستیم که شخص خلق‌کننده حتی چرایی آن را نمی‌داد و حتی اگر آن دلیل را هم بداند آن مکتب اصالت خود را از جای دیگری گرفته

این‌که شما گفتید یک تعریف از سوی فرزین پاک‌طینت برای "ایستایی" است. شما از راه نرسیده ادعا نکرده‌اید. وسط بحث است. من می‌دانم با یک نفر که چیزهایی از ادبیات و نقد می‌داند در حال گفتگو هستم. پس به تعریفش فکر می‌کنم.

مطمئناً تبیین تک علتی، راه به‌جایی ندارد. پس هر مکتب و روش و وضعیتی، دلایل مختلفی داشته است. دلایلی که قبل، حین و گاهی بعد از تولید اثر نقش داشته‌اند.

کسی که تولیدات هنری ارائه می‌دهد، رزومه دارد، گذشته و حال دارد، قابل‌بررسی است، لذا اگر نامی برای تولیدش مشخص می‌کند، آن نام متأثر از چیزهایی است که هم خودش و هم مخاطب جدی می‌داند.

هنر معمولی برای مخاطب معمولی طراحی‌شده است. توضیح و تبیین و نقد ندارد. تکلیفش معلوم است.

از سخنان شما این‌گونه برداشت کردم که شاید هنر را نشود تعریف کرد اما اثر هنری خود را معرفی می‌کند و ملاک ما برای نقد خواص ادبیات هستند برداشت بنده این است که در تعاریف شما رگه‌هایی از نظرات مکتب پار ناس دیده می‌شود تا چه حد این قضیه را قبول دارید و اما با احترام به قلم کسانی چون شما شاید این رویکردها باعث روی کار آمدن کسانی هم شود که فقط ادای هنر دارند برای مقابله با این کار چه باید کرد؟ خیلی از بزرگان در ابتدا با مخالفت شدید بزرگانی دیگر قرار گرفتند اما درنهایت موفق شدند اگر ملاک خواص هستند از کجا بفهمیم کدام خواص و کدام قول را قاعده تلقی کنیم؟

دو تعریف عمده از هنر وجود دارد:

1-هنر دانشگاهی

2-هنر محفلی

گاهی، یک که دو می‌شود، جریان جنبه‌ی رقابتی و حتی نفی‌کنندگی پیدا می‌کند.

هنر دانشگاهی، تعریف یگانه دارد ولی هنر محفلی، به تعداد محافل می‌تواند تعریف داشته باشد البته گاهی تعاریف، فرق چندان و یا فرق قابل‌توجهی ندارند.

هنر معاصر، منحصربه‌فرد است. پس هر تولیدکننده‌ی منحصربه‌فردی، خاص تلقی می‌شود. نتیجه اینکه هنر برای هنر (پار ناس) موردنظرم نیست. بلکه هنر من. هنر تو. هنر او. فقط تا همین‌جا. یعنی هنر ما، هنر شما و هنر دیگران صنعتی است، کپی‌برداری است، جریان سازی است، ویژگی هنر معاصر نیست. قبلاً کار خودش را کرده است. پرداختن به آن در بهترین حالت، یادآوری است؛ مصداق اخیر است؛ تلنبار کردن است.

هنر دانشگاهی، سعی بر تعریف یگانه دارد. * هنر محفلی، بااینکه تعریف سازی می‌کند ولی به‌هرحال کار جمعی است.

وقتی کسی همگون با جریانات موجود نباشد، ممکن است هر چیزی از آب دربیاید. خوب یا بد. ضعیف یا متوسط. اما شرایط طوری شده که جا برای همه هست. همه حق حضور دارند. نمی‌شود به کسی ایراد گرفت. ضمن اینکه متأسفانه هر بزرگی، بعد از مدتی بنیادگرا می‌شود و بزرگی را خراب می‌کند چون پافشاری روی اصول موردنظرش دارد و خود را بری از خطا می‌داند.

یک‌چیز دیگر هم راجع به بزرگی به نظرم می‌رسد و آن اینکه : بزرگی، وقت لازم دارد، درحالی‌که هنرمند معاصر نمی‌تواند روی چیزی مکث کند، مکث کردن، تقلید از خود است، خود مجتهد پنداری است.

قول‌ها متکثرند، بالطبع، قاعده، تبدیل به قواعد می‌شود. این نتیجه‌ی تأویل جهان به‌جای تفسیر آن است. همچنین قول یک نفر در سال‌های مختلف و بنا به وقایع و تجربیاتش به اقوال تبدیل خواهد شد. مدتی است که حرف مرد، یکی نیست. نه برای اینکه از چیزی طفره برود بلکه به آن جهت که قول لیز است، در می‌رود. وقتی هم که رفت، برای بقیه می‌شود و شاید صاحبش را نیز انکار کند.

 

منبع : ریتم نو

نویسنده : فرزین پاک‌طینت
ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر:
تقویم هنری ادامه