وی در کنار اسمهایی چون «یدالله رویایی»،«پرویز اسلام پور»،«بهرام اردبیلی»، «هوشنگ آزادی» بیانیهی شعر حجم را که در زمستان سال 1348صادرشده بود امضا کرد.
خیلیها قصد امضای این مانیفست را داشتند که به دلایلی یا نتوانست امضا کنند یا...
بهعنوانمثال«فریدون رهنما» باوجوداینکه بیانیه را تائید میکرد از امضا کردن بیانیه امتناع کرد.«بیژن الهی» و«هوشنگ چالنگی» هم در زمان امضای این بیانیه سفر بودند.بعدها به اصرار «الهی»انتشار این مانیفست به تعویق افتاد و پیگیریها برای گرفتن امضا نیز متوقف شد.
متن مانیفست شعر حجم به شرح زیر است(علاقهمندان میتوانند به کتاب «هلاک عقل بهوقت اندیشیدن» مراجعه کنند):
حجمگرايي آنهايي را گروه ميكند كه در ماوراي واقعيتها به جستوجوي دريافتهاي مطلق و فوري و بيتسكين اند. و عطش اين دريافتها هر جستوجوي ديگر را در آنها باطل کرده است.
مطلق است براي آنکه از حكمت وجودي واقعيت و از علت غايي آن برخاستهاست و در تظاهر خود، خويش را با «واقعيت مادر» آشنا نميكند.
فوري است براي آنکه شاعر در رسيدن به دريافت، از حجمي كه بين آن دريافت و واقعيت مادر بوده است – نه از طول- بهسرعت پریده است بیآنکه چايپايي و علامتي بهجا گذارد.
بی تسکین است براي آنکه به جستوجوي كشف حجمي براي پريدن، جذبهي حجمهاي ديگري است كه عطش كشف و جهيدن ميدهد.
تأملي بر سر اين حرف است:
از واقعيت تا مظاهر واقعيت، از شيء تا آثار شيء فاصلهاي است. فاصلههايي از واقعيت تا ماوراي آن. از هزار نقطهي یکچیز هزار شعاع برميخيزد، هر شعاع به مظهري در ماوراي آن چيز ميرسد، و واقعيت يا مظاهر هزارگانهاش با هزار بـُـعد وصل ميشود. شاعرحجمگرا اين فاصله را با يك جستطي ميكند تند و فوري. و بدينگونه، از واقعيت، به سود مظهر آن، ميگريزد. هر مظهري را كه انتخابكند، از بـُعدي كه بين واقعيت و آن مظهر منتخب است با يك جست ميپرد و از هر بـُـعد كه ميپرد، از عرض، از طول و از عمق ميپرد. پس از حجم ميپرد، پس حجمگراست. و چون پريدن ميخواهد، به جستوجوي حجم است.
• اسپاسمانتاليسم سوررئاليسم نيست. فرقش اين است كه از سه بـُـعد به ماورا ميرسد. و در اين رسيدن فقط در يك جا با هم ملاقات ميكنند: در جهيدن از طول، گرچه در اينجا هم جست فوريتر است.
حجمگرا در اين جست خط ّسير از خود بهجا نميگذارد. در پشتسر تصوير او سه بـُـعد طي شده، اسكله ميسازند تا خوانندهي شعر حجم را به جايي برساند كه شاعر رسيدهاست.
خوانندهي مشتاق، عبور از اسكله را به تأاني ياد ميگيرد و خواننده معتاد ميشود، معتاد قصار، معتاد رسيدن به ماورا با عبور از حجم، به همان جايي كه شاعر حجم رسيدهاست. در آنجا شاعر براي گفتن، حرفي ندارد. شرحي ندارد،و ناگاه چيزي را به زبان ميآورد كه حيرت و راز است؛ همان چيزي را كه ساحران،پيغمبران، وداخوانان، برهمنان، پيامآوران كفر، پيامآوران ايمان به لب آوردهاند؛يعني شعر، خود شعر.
• حجمگرايي نه خودكاري است، نه اختياري. جذبههايي ارادي است يا ارادهاي مجذوب است. جذبهاش از زيبايي است. از زيباشناسي است. اردهاش از شور و از شعور است، از توقع فرم و از دلبستن به سرنوشت شعر.
• نه هوس است، نه تفنن. تپشي است خشن و عصبي. تپش آگاه براي هنر شاعري در انساني ديوانهي شعر، كه خطر ميكند، كه از قربانيشدن نميترسد.
• شعر حجم، شعر حرفهاي قشنگ نيست؛ شعر كمال است؛ در كمالش وحشي است و در كشف زيبايي خشونت ميكند.
• عتيقه نيست ولي از بوي باستان بيدار ميشود.
• تغييرجادادن واقعيت هم نيست. در زندگي روز و در زبان كوچه توقف نميكند. شاعر حجمگرا هميشه بر سر آن است كه واقعيتي خلقكند نابتر و شديدتر از واقعيت روزانه و معمول:
ما تصوير از اشيا نميدهيم؛ منظري از علت غايي آنها ميسازيم. و عواملي را كه بدينگونه وام ميگيريم، در جايي دوردست با فاصلهاي از واقعيت مينشانيم.
• كار شعر، گفتن نيست؛ خلق يك قطعه است؛يعني شعر بايد خودش موضوع خودش باشد.
• فصاحت و جستوجوهاي زباني رؤياي ما نيست، ولي جادوي عجيب واژهها را در كارمان فراموش نميكنيم.
• شعر حجم از دروغ ايدئولوژي و از حجرهي تعهد ميگريزد، و اگر مسئول است مسئول كار خويش و درون خويش است كه انقلابي است و بيدار است. و اگر از تعهد ميگويد از تعهدي نيست كه بر دوش ميگيرد، بل از تعهدي است كه بر دوش ميگذارد؛ چراكه شعر حجم به دنبال مسئوليتها و تعهدهاي جهتدادهشده نميرود، به درون نبوّت ميدهد تا از نداهاي او جهت بگيرد و جهت بدهد. پس اين شعر پيش از آن كه متعهد بشود، متعهد ميكند.
حجمگرايي (Espacementalisme) سبك شعر ديگر ايران است. صفت عصر است و خطابي جهاني دارد. و چون صفت عصر است، نقاشي، تئاتر، قصه، سينما و موسيقي را به خود ميگيرد. و اين بيانيه دعوتي است براي عزيمت. همراه با نقاشان، نمايشنويسان، سينماگران و نويسندگاني كه كار خويش را در سمت اين خطاب ميبينند و ميبينيم.
• حجمگرايي شاعراني را گروه ميكند كه به تجربهي كارهاي خويش رسيدهاند، به لذت پريدنهاي از سه بـُـعد. پس اينك بيانيهي ما كه ميوهاي رسيده را ميچيند! نه پيشواييم و نه بت، مبارزه ميكنيم؛ مبارزه عليه آنهايي كه به اين كشف خيانت ميكنند تا به نخوت فردي يا اجتماعي خود رضايتدهند؛ از ملا، دانشمند، يا هنرمند.
شعری از او به هوشنگ چالنگی:
«سینه اگر داشتی»
سينه اگر دشتی ست
برای پريدن
آب
به نام تو خندقی ست
اينک
تنها بر تو می آفزايم
يک شب و يک خورشيد
و محدود می کنم خود را
با دو پر سوخته از
سبز و سپيد
منبع : ریتم نو
نویسنده : فرزین پاک طینت