جناب بختیاریان از چه زمانی با شعر آشنا شدید؟
از کودکی با مقولهی ادبیات آشنا شدم و تقریباً شعر در خانوادهی ما موروثی است اما در خانواده جز هیچ من، کسی کار را جدی دنبال نکرد.
از چه زمانی شما احساس کردید که میخواهید این موضوع را بهطورجدی دنبال کنید؟
شعر و ترانه اساساً براي من در همدان آنقدر جدي نبود، صرفاً يك علاقهمندی بود كه دنبال میکردم اما چون استادي هم نداشتم خودم میخواندم و مینوشتم اما زماني كه به تهران آمدم اوضاع تغيير كرد و فضا برايم بازتر شد و از بهمن 90 كه به تهران آمدم با دوستاني آشنا شدم كه خيلي از من جدیتر و بهتر بودند. با کارگاههای مهدي موسوي آشنا شدم و در آنها شركت كردم و همان اواخر سال نود بود كه شروع كردم به ترانه نوشتن.
چه چيزي باعث شد كه به ترانهسرایی روي بياوريد و غزل و رباعي را كنار بگذاريد؟
من اساساً ذهن پاپيولار (POP) دارم و خيلي دوست دارم اگر هنري دارم بين مردم منتشر بشود و كسي هستم كه در کارم خيلي مخاطب خاص ندارم و تلاش میکنم اكثراً از پير تا جوان با آنها ارتباط برقرار كنند و اينكه ترانه را بيشتر دوست داشتم چون بيشتر با مردم در ارتباط هست اما بااینحال همواره سعي كردم كه در ترانههایم شاعرانگي باشد.
با توجه به اينكه فرموديد در کارگاههای دكتر موسوي شركت كرديد اما برعكس ايشان اكثر كارهاي شما عاشقانهاند تا اجتماعي، چرا؟
من بهشخصه ایدهای دارم و آنهم اين است كه امروز بزرگترین معضل اجتماعي ما عشق است و من مضامين عاشقانه را با مضامين اجتماعي همسان ميدانم چراکه ببينيد اين عشق در بستر جامعه رخ میدهد و مضامين اجتماعي متفاوتی از قبيل فقر، اعتياد و ... هم میتواند به آن پيوست شود و با اين اعتقاد عاشقانه مینویسم كه بتوانيم اين معضل اجتماعي را برطرف كنيم.
ببينيد ما در جامعهای زندگي میکنیم كه آدمها خشن شدند و اگر بتوانيم دوست داشتن را رواج دهيم كار بزرگي انجام داديم.
با توجه به اينكه فرموديد از سال نود ترانه را شروع كرديد نتيجه میگیریم كه خيلي زود وارد بازار ترانه و كار حرفهای شديد، اين اتفاق از چه تاريخي و چطور آغاز شد؟
شايد باورتان نشود اما زماني كه به تهران آمدم نه آشنايي داشتم و نه ایدهای در مورد ماركتينگ موزيك داشتم اما ازآنجاییکه قضيه برايم جدي شده بود خيلي پيگيري میکردم.
اولين كاري كه از من منتشر شد نامش " تو چيزي از اين زن نميدوني " با ملودي و صداي " اشكان خشايي " بود و داستان آشنا شدن ما هم اینطور بود كه من در تاكسي نشسته بودم حوالي پل سيدخندان كه گوشي تلفن بغلدستیم زنگ خورد، تلفن را جواب دادند و گفتند "من استودیو بودم، دارم ميام" بعدازاینکه پياده شديم به ایشان گفتم شما كار موزيك میکنید؟ گفت بله من خواننده و آهنگساز هستم، من هم گفتم خب منم مینویسم، گفت كارهایت را برایم بفرست و ورود من به دنياي حرفهای ترانه در تاكسي كليد خورد ولي بعدازآن هم كاري با " رامتين شعبانيان " داشتم به نام " مانتوي مشكي " كه خودم آن كار را بسيار دوست دارم اما بااینحال هنوز نمیتوانستم خودم را ترانهسرا بدانم تا اينكه از طريق فضاي مجازي با محمد رشيديان آشنا شدم و بهگونهای محمد من را وارد فضاي مارکت كرد و باعث آشنايي من با خيلي دوستان فعال در اين حوزه شد.
ابتدای امر برای شما کار اجرایی به چه صورت بود؟ چه توقعی از ترانهسرایی در مارکت موسیقی داشتید؟
برخلاف بسیاری از دوستان دیگر ابایی ندارم که بگویم در شروع کار این من بودم که به خواننده پیشنهاد کار میدادم و محمد رشیدیان و محمدرضا مقدم هم از دل همین پیشنهادها بود کارهای من را اجرا کردند. برای ترانهسرای کم سن و سال و گم نامی مثل من راه دیگری وجود نداشت. من آدمی بودم که هیچکس را در این فضا نداشتم، نه آشنایی، نه اسمورسمی. یا باید میماندم و در جا میزدم که نمیخواستم یا باید پیشنهاد میدادم. اما نه به این صورت که بروم از خواننده خواهش کنم که کارهای مرا بخواند بلکه خودم را پرزنت میکردم حالا یا خواننده دوست داشت یا نداشت.
همین حالا هم همینطور است، پیشنهاد همکاری به خوانندگان میدهم منتها کمتر از قبل و آدمهایی بزرگتر از قبل و اکنون دورهای است که ترجیح میدهم کمتر اما بهتر کارکنم. در خصوص مارکت و درواقع بخش مالی داستان خوشبختانه تا به امروز باکسانی که با ایشان کارکردم مشکلی از این بابت نداشتم. طرف من همیشه این را در نظر گرفته که من بهعنوان ترانهسرا باید یک پولی دریافت کنم که بتوانم زندگیام را بچرخانم تا بتوانم روی شعرم تمرکز کنم و کار بهتری ارائه بدهم همچنین تابهحال پیش نیامده که با خواننده سر قیمت به توافق نرسم. گاهی آنقدر اجرای هر چه قویتر بعضی از کارها برایم مهم میشود که حتی حاضرم مبلغی کمتر دریافت کنم خودم تا شاید در بخش موزیک و تنظیم کار بیشتر هزینه بشود و درنهایت خروجی بهتری داشته باشیم.
بحث شیرین پول مطرح شد و حالا خالی از لطف نیست که از شما بپرسم نظرتان را در مورد برخی از ترانهسرایانی که روزی کارهای بسیار خوبی را نوشتند و با همانها معروف شدند اما امروز میبینیم که بعضاً کارهای بسیار ضعیفی هم مینویسند اما مبالغ گزافی دریافت میکنند.
خب این طبیعی است که پول اسمشان را بگیرند اما مخاطب این میان قضاوت خواهد کرد مخاطبی که شاید بهاندازه من شما اطلاعات نداشته باشد اما شعور دارد و مردم بهترین قضاوت کنندهاند.
برگردیم سر اصل مطلب، کسری بختیاریان ١٩ ساله از همدان، هنگامیکه پا به تهران میگذارد تازه استعدادش به منصهی ظهور میرسد به نظر شما چرا این امکانات در شهرستانها نیست بااینکه میدانیم استعدادهای بینظیری دور از پایتخت دارند هدر میروند؟
ببینید اساساً بحث خیلی پیچیدهتر از این حرفهاست زمانی که پای مافیای ترانه و امثال این اسامی وسط میآید همه شکوه میکنند کهای دادوبیداد که تا زمانی که فلان آقا و فلان خانم دارند مینویسند و با فلان خواننده کار میکنند هرگز فرصت به ما نمیدهند اما توجه کنیم که خب مثلاً اگر میگوییم آقای ایکس مافیای ترانه است یعنی چی؟ یعنی من بهتر از بمانی مینویسم ؟ مسلماً نه! تا زمانی که روزبه خوب مینویسد حسین غیاثی، میثم یوسفی و امثال هم خوب مینویسند هیچوقت نمیتوانیم بگوییم آنها مافیا هستند چراکه هنوز بهتر از ما مینویسند. این موضوع درواقع موضوعی بود که من هم مبتلابه آن بودم، شش ماهی بود که کار را شروع کرده بودم و مدام به خودم میگفتم این خوانندهها مدام با یک آدمهای خاصی کار میکنند اما هیچوقت به این فکر نمیکردم که خب حتماً کار من ضعیف است وگرنه که کسی با من پدرکشتگی ندارد چهبسا خوانندهها حاضرند چهارصد، پانصد هزار تومان بدهند به یک ترانهسرای جوان تا یکی، دو میلیون به ترانهسرای معروف.
به عقیدهی من هنرمند باید بتواند کار خودش را پرزنت کند. امروز روز باوجود گستردگی فضای مجازی دیگر دورافتادگی معنایی ندارد. شما بهعنوان یک شهروند تهرانی چند درصد احتمال دارد احسان خواجه امیری را در خیابان ببینید؟ خیلی کم! خب پس شما با یک ترانهسرا در زاهدان از این بابت تفاوت چندانی ندارید.کما اینکه ترانهسراهای زیادی هستند که از شهر محل اقامتشان با خوانندههای ساکن تهران کار میکنند.
خب با این اوصاف و با توجه به اینکه خودتان هم با یکی از همین کارگاههای آموزشی شروع کردید نظرتان در مورد کارگاههای نقد ترانه در سطح شهر چیست؟ جلساتی مانند خانه ترانه و ... را چطور ارزیابی میکنید؟
من معتقدم که جلسات شعر برای کسی که تازه شروع کرده بسیار مفید است حتی همین جلسات بعضاً ضعیفی که در تهران هم هست. حتی نقدهایی که روی کارهای دیگران هم هست مؤثرند اما به سطحی قابلقبول که میرسید دیگر آن بازدهی را برای شما نخواهد داشت. خانهی ترانه بهعنوان یکی از اصلیترین محافل نقد شعر امروز شناختهشده و ما به نمایندگی از دیگر جلسات از خانه ترانه اسم میبریم. من زیاد در خانه ترانه کار نخواندم، مدتی بود که کارهای من آنجا تائید نمیشد و اتفاقاً کارهای بدی هم نبودند اما فقط بد نبودند پسازاینکه چند بارکار خوب فرستادم دیدم تائید شد و هیچ مشکلی هم نبود.
همین سیستم تائید آثار ارسالشده درعینحال که گاهی ضعیف عمل میکند تنها ابزار ممکن است در شرایط فعلی، در شرایطی که بالغبر پنجاه نفر تقاضا دارند که شعر بخوانند باید فیلتری وجود داشته باشد که با توجه به زمان محدود بهترین آثار ارسالشده انتخاب گردند و صدالبته این دست جلسات استفادهی دیگری هم برای کسانی دارد که به دنبال نمایش دادن هستند حالا به هر دلیلی از فروش بیشتر کتاب بگیرید تا آخر.
به نظر شما ترانهی اجرایی با ترانهی که در جلسات خوانده میشود باید تفاوت داشته باشد؟
اینیک آفت است که ما در خانهی ترانه یک سری کار میشنویم و در بازار یک سری دیگر. یک شکاف عمیقی میان ترانهسراها و موزیسینها وجود دارد و ما نیاز داریم که این شکاف را از بین ببریم. ما امروز تنها از 20% پتانسیل ترانهسراها داریم استفاده میکنیم و این خودش به جامعهی موزیک لطمه خواهد زد.
ممنون از وقتیکه در اختیار ما قراردادید برای این گپ و گفت در آخر دوست دارم نظر شمارا در حد یک جمله در مورد کلماتی که میگویم بدانیم. (اولین چیزی که به ذهن میرسد)
شعر : زندگی
کتاب : انفرادی دونفره
انفرادی دونفره : زندگی شخصی من
ترانه : مردم
میلاد بابایی : دوست و خوانندهی خوب
افشین یداللهی : آقای محترم
مرگ : همهی ما
مادر : بت زندگی من
زبان فارسی : فردوسی
یک میم سربههوا : یک خاطرهی خیلی خوب