ریتم نو | سایت خبری - تحلیلی موسیقی ایران و جهان

کد خبر: ۶۰۱۹۱
تاریخ انتشار: ۰۸:۱۱ - ۲۹ تير ۱۴۰۰
بخش اول گفت‌وگو با خواننده گروه «اسکورپیونز»؛

کلوس ماین: نسل گذشته با تانک آمد، ما با گیتار

اسکورپیونز یکی از گروه‌های شناخته‌شده موسیقی راک در جهان است و این گروه آلمانی که با فروش بیش از ۲۲ میلیون آلبوم یکی از موفق‌ترین گروه‌های راک اروپا محسوب می‌شود در ایران و میان علاقه‌مندان راک با قطعاتی همچون still loving you و wind of change شناخته شده است. کلوس ماین خواننده گروه اسکورپیونز در گفت‌وگو با ما از دوران طلایی موسیقی راک و گرو‌های موردعلاقه‌اش سخن گفت

به گزارش ریتم نو، کلوس ماین به بررسی آثار گروه در سال‌های‌ ابتدایی پرداخت و درباره چگونگی خلق اثر محبوب wind of change بعد از اجرا در فستیوال اسطوره‌ای مسکو گفت. او درباره حضورشان در روسیه پس از جنگ جهانی دوم گفت: ما بر روی استیج گفتیم که نسل خانواده ما با تانک آمد و ما با گیتار آمدیم و تعداد زیادی نیروی امنیتی روبه‌روی استیج و مابین استادیوم و همچنین سربازان سرخ حضور داشتند و وقتی ما روی استیج رفتیم آن‌ها کلاه و ژاکت‌هایشان را با آسمان پرتاب کردند و با طرفداران همراه شدند و ما احساس کردیم که انگار دنیا در برابر چشمان ما در حال تغییر است و این الهام‌بخش نوشتن آهنگ «نسیم تغییر» بود. شرح گفت‌وگو با این خواننده نامدار را در ادامه می‌خوانید:

وقتی به دوران طلایی موسیقی راک نگاه می‌کنیم، حتماً باید از اسکورپیونز یاد کنیم. در دورانی که موسیقی راک، موسیقی روز دنیا محسوب می‌شد، اسطوره شدن چقدر برای شما سخت و دشوار بود؟
سؤال خوبی پرسیدید. فکر می‌کنم ما علاقه زیادی به موسیقی راک اند رول؛ اجرا و آهنگسازی داشتیم این سبب شد آرام‌آرام اما به قطع در ابتدای دهه هفتاد میلادی برای خودمان شخصیت بسازیم. ما برای اولین بار ضبط می‌کردیم آلبوم به آلبوم و کشور به کشور. موسیقی‌مان متمرکز شد و ما توانستیم دی ان ای خودمان را پیدا کنیم. سپس اواسط دهه هفتاد و در میانه راه تعدادی از موزیسین‌ها تغییر کردند اما ما همیشه نقشه راه خودمان را داشتیم. راه ما این بود که یک گروه موسیقی راک باشیم درواقع بیشتر می‌خواستیم یک گروه راک مادام‌العمر باشیم بنابراین شروع کردیم به نوشتن آهنگ‌ها و حضور در استودیوهایمان مثل استودیوی محبوب خودمان پپرمینت پارک در زادگاهمان هانووا، بیرون رفتن و در برابر طرفدارانمان اجرا کردیم بنابراین برای خودمان سابقه‌ای ساختیم و همین‌طور سال‌ها و دهه‌ها پیش رفتیم و حالا در سال ۲۰۲۱ در استودیو آهنگ می‌سازیم و آلبوم جدید آماده می‌کنیم و خودمان را آماده می‌کنیم برای سال دیگر که امیدوارم فراگیری کرونا تمام شده باشد.

آلبوم اول و دوم گروه شما با آثاری بعدی شما تفاوت‌های زیادی دارد و به‌نوعی اسکورپیونز از آلبوم سوم به یک ساختار مشخص رسید. شما در زمان ساخت این آثار در چه شرایطی قرار داشتید و دلیل این‌همه تفاوت چیست؟
من فکر می‌کنم ضبط اولین کار برای هر نوازنده‌ای چه در آلمان و چه در ایران این‌گونه است که هر نوازنده جوانی می‌خواهد تأثیرگذاری هنر خودش را ایجاد کند و خیلی مهم است که اولین بار ضبط خوبی داشته باشد و برای ما هم به همین صورت بود آلبوم اول مثل آهنگ‌های روان‌گردان آلبوم کلاغ تنها آزمایشی بود و ما به دنبال پیدا کردن مسیرمان بودیم. من حدس می‌زنم که با آلبوم سوم با تهیه‌کننده‌مان دیتر دیرکز آشنا شدیم که برای مدت طولانی تهیه‌کنندگی گروه ما را بر عهده داشت که خیلی برای پیدا و ایجاد کردن تمرکز و قدرت در گروه ما مهم بود. در آن زمان با اولی جون روت (نوازنده قدرتمند گیتار و آهنگساز بسیار ماهر)، شنکر و خودم داشتیم آهنگ‌ها را می‌نوشتیم که به‌تدریج شبیه تیم آهنگسازی شدیم. به خاطر همین ما دو نسخه از جهت‌گیری‌های موسیقی‌مان در آن زمان بودیم هرچند ما برای اولین بار حدود سال 75 میلادی از لوگوی معروف اسکورپیونز استفاده کردیم و موسیقی خیلی متفاوت‌تر از کارهای «کلاغ تنها» و «پرواز به رنگین‌کمان» بود و خیلی با جهت‌گیری ما همسو بود اما هنوز تفاوت‌هایی بین آهنگ‌هایی که اولی جون روت، خودم و رودولف می‌نوشتیم وجود داشت ولی بعداً که «اولی» کارهای خودش را زمانی شروع کرد که نوازنده‌های گیتار گروه را اواخر دهه هفتاد عوض کردیم ما تمرکز بیشتری بر روی سبک «هارد راک» داشتیم.

 

کلوس ماین: نسل گذشته با تانک آمد، ما با گیتار

الگوی شما در جوانی و در آغاز کار کدام گروه‌ها بودند و از کدام‌یک الهام می‌گرفتید؟
من خیلی تحت تأثیر گروه‌های بیتلز، رولینگ استونز، هو، کینگ و تمام گروه‌های بریتانیایی که می‌آمدند، بودم. وقتی به رادیو بریتانیا در اوایل دهه شصت گوش می‌دادم مثل این بود که یک موج دومی باشیم به دلیل اینکه رودولف شنکر نوازنده گیتار گروه، همانند نسل اولی‌هایی همچون الویس پریسلی، لیتل ریچارد و چاک بری بود که این افراد نسل اول راک استارها بودند و نسل دوم گروه‌هایی مثل بیتلز و رولینگ استونز بودند در اواخر دهه 60 بود که با اولین گروهم بنام ماشرومز اجرا کردیم رودولف پیش‌تر، به اسکورپیونز پیوسته بود و ما نقاط مشترک زیادی داشتیم هر دو اجرای زنده داشتیم ولی آهنگ‌هایی از بیتلز و رولینگ استونز را می‌نواختیم و در سالن‌های کوچک اطراف شهرمان اجرا می‌کردیم. این موسیقی برای ما خیلی الهام‌بخش بوده و وقتی به گذشته نگاه می‌کنم لحظات الهام بخشی در آن وجود دارد و هنوز هم بسیار قدرتمند است و من علاقه‌مند به شنیدن آثار اولیه گروه بیتلز و آهنگ‌های فوق‌العاده آن دوران هستم. زمانی که خواننده شدم آثار هارمونیک مشوق من بودند مثل کار پل مک کارتنی به‌خصوص در اوایل کارم و حتی اکنون‌که به آهنگ‌هایشان گوش می‌کنم و از شوق و علاقه‌ام به آن‌ها کم نمی‌شود.

با این حساب برای بدل شدن به نوازنده‌ای ماهر و در ادامه اسطوره شدن باید یک شنونده قوی بود؟
اگر شما عاشق آهنگی باشی! باید این عشق در خون تو باشد تا زمانی که آهنگ زیبایی را از رادیو بشنوی تحت تأثیر قرار بگیری و اینجا آغاز ماجرا است حتی در کودکی هم شنیدن آهنگ‌های خواننده‌های اُپرا همچون آهنگ ماریا از ماریو لنزا، من را به وجد می‌آورد و مطمئن بودم در آینده قصد دارم خواننده شوم و اجرای بی‌نظیری داشته باشم در اوایل از ماریو لنزا سپس الویس پریسلی و پس‌ازآن از بیتلز عمیقاً الهام می‌گرفتم.

 

کلوس ماین: نسل گذشته با تانک آمد، ما با گیتار

شما به‌عنوان خواننده تنور در موسیقی راک مطرح هستید. چه زمانی خودتان را به‌عنوان یک خواننده کشف کردید؟
در کودکی زمانی متوجه این استعداد شدم که با شنیدن موسیقی از رادیو شروع به همخوانی کردم. من هنگام کریسمس و مهمانی‌های خانوادگی می‌خواندم و این‌طور به نظر می‌رسید که همگی لذت می‌بردند و از من می‌خواستند برای آن‌ها بخوانم و این بازخورد مثبت باعث می‌شد حس کنم توانایی در صدای من وجود دارد. کم سن و سالی من باعث ایجاد ارتباطی با خانواده بود البته خانواده‌ها عاشق صدای فرزندانشان هستند و با کودکان همراهی می‌کنند که داستان دیگری دارد اما فکر می‌کنم چالش اصلی در نوجوانی به وجود می‌آید که با دوستانی آشنا می‌شوی که ممکن است نوازنده گیتار یا درامز باشند و در جستجوی خواننده هستند و چالش اصلی اینجاست که آیا برای خوانندگی در این گروه مناسب هستی؟ اگرچه صدا از دوران کودکی تا نوجوانی تغییر می‌کند بااین‌حال من همواره صدای تنور را داشتم. پیدا کردن یک گروه در اواسط دهه 60، پیش از پیوستن به اسکورپیونز، بهترین اتفاق برای من بود آن‌ها در جستجوی خواننده بودند و من با آن‌ها اجراهایی در سالن‌های کوچک داشتم و برای اولین بار نظراتی را درباره صدا و موسیقی‌ات دریافت می‌کنی به‌مرورزمان درک می‌کنی که آیا این شیوه زندگی تو خواهد بود؟ و آیا تو خواننده گروه هستی؟ من همیشه فکر می‌کردم از وقتی‌که به دنیا آمده‌ام این استعداد را داشتم و خانواده‌ام به موسیقی علاقه داشتند هرچند به‌صورت حرفه‌ای نبود اما فکر می‌کنم این یک استعداد خانوادگی بود که من خواننده گروه باشم.

چه مقدار به تصمیمات گروهی اهمیت می‌دهید و چه پیشنهادی برای گروه‌های جوان‌تر دارید؟
فکر می‌کنم کار گروهی خیلی اهمیت دارد زمانی که قصد همکاری دارید اما اگر می‌خواهید به‌صورت انفرادی کار کنید صرفاً به افرادی جهت پشتیبانی نیاز دارید ولی فعالیت گروه موسیقی به کار گروهی شباهت دارد و باید حس ارتباط درست را پیدا کنید. من فکر می‌کنم اصلی‌ترین دلیل موفقیت، آشنا شدن با آدم‌هایی مناسب در زمان مناسب است احساس می‌کنم ملاقات با رودولف شنکر نوازنده گیتار و بنیان‌گذار اسکورپیونز، شانس بزرگی برای من بود به خاطر اینکه با شنیدن صدای من پیشنهاد داد به‌عنوان خواننده به گروه ملحق شوم و شبیه ارتباط قوی دوستانه بود باید دوستان و موزیسین‌هایی را پیدا کنید که آرزوهایشان مثل آرزوهای تو باشد باید به ندای قلبت گوش کنی و به احساساتت اعتماد کنی. فکر می‌کنم که به‌زودی درمیابی که از همکاری با این گروه لذت خواهی برد و خوش‌شانسی و ارتباط قوی با افراد گروه منجر به ادامه همکاری می‌شود اما ما هم تغییرات زیادی به دلایل متعدد داشتیم فکر می‌کنم اساس موفقیت یک گروه داشتن ارتباط قوی است و همه افراد گروه باید هدف و علاقه مشترک درباره موسیقی داشته باشند به‌عنوان‌مثال اوایل گروه وضعیت مالی مناسبی نداشت و همان مقدار پول کم را در تهیه وسایل گروه مثل ترانسپورتر، میکروفن جدید و هرآنچه نیاز داشتیم سرمایه‌گذاری کردیم بعضی مواقع این موضوع باعث می‌شد برخی افراد گروه گمان کنند که یک ماشین کوچک برای خودم و دوستم خریداری کنم چون آن ماشین دست‌دوم برای من اولویت دارد درحالی‌که دیگر افراد ممکن است عنوان کنند؛ حمایت از گروه اولویت بیشتری دارد ماشین را فراموش کن در آینده هم می‌توانی ماشین خریداری کنی اما الآن باید تمام‌قد از گروه حمایت کنی پس چنین موارد پیش‌پاافتاده‌ای نمایانگر وفاداری اعضا است اگر در یک سطح از تفکر باشید باید به خود ایمان داشته و همواره صبور باشی همچنین عضویت در گروه به این معنا نیست که تنها تو روی استیج حضور داری گروه‌ها شامل چهار، پنج یا حتی شش موزیسین هستند که باید به یک اندازه علاقه و تعهد به موسیقی و کارشان داشته باشند در آغاز کار اعتماد به احساسات درونی و توجه به ندای قلب اهمیت بسیاری دارد امیدوارم در مسیر دوستان جوانی پیدا کنی که آرزویی مشابه به آرزوی تو دارند سپس به مسیرت ادامه بده و از نتیجه نگرفتن ناامید نشو، دوباره شروع و تلاش بکن! لحظاتی در زندگی من هم بود که می‌خواستم تسلیم بشوم زمانی که اولین نوازنده گیتار ما مایکل شنکر به انگلیس رفت تا به گروه بریتانیایی یوفو ملحق شود من خیلی ناامید شده بودم چون ما به‌تازگی اولین آلبوم را ضبط کرده بودیم و مایکل به انگلیس رفت و اساساً گروه در حال فروپاشی بود. من خیلی ناامید شده بودم‌ اما ما اولی جون روت، نوازنده فوق‌العاده گیتار را پیدا کردیم پس یک فرصت دوباره به کارمان دادیم و زود تسلیم نشدیم. با پیش آمدهای زندگی همراهی کن؛ اگر به خودت اعتماد داشته باشی فقط به ندای قلبت گوش خواهی داد؛ قوی باش و آرزوهایت را با دوستانت به اشتراک بگذار.

 

کلوس ماین: نسل گذشته با تانک آمد، ما با گیتار

اسکورپیونز یکی از گروه‌های شناخته‌شده در ایران است. می‌توان گفت آهنگ «نسیم تغییر» باعث محبوبیت بیشتر این گروه در کشور ما شد. درباره خواستگاه ذهنی و ایده اصلی‌تان برای ساخت این قطعه توضیح دهید.
ما در دهه هشتاد میلادی در تمام دنیا به‌خصوص در آمریکا خیلی موفق بودیم ما هیچ‌وقت فرصت سفر به شرق یا اجرا در آلمان شرقی و پشت پرده آهنی نداشتیم اما چندین اجرا در بوداپست مجارستان داشتیم که برگزارکننده آن، ارتباط خوبی با مسکو داشت در سال هشتادوهشت میلادی ما را برای اجرا در مسکو و لنینگراد دعوت کردند اما قبل از سفر، کنسرت مسکو را لغو کردند در عوض گفتند به شما ده اجرا در شهر لنینگراد (که سن‌پترزبورگ امروزی است) پیشنهاد می‌دهیم ما ناامید شدیم که نتوانستیم به مسکو سفر کنیم اما موفق به اجرا در روسیه (لنینگراد) شدیم ما از اولین گروه‌های غربی بودیم که در آنجا اجرا داشتیم و خیلی خارق‌العاده بود ما گفتیم؛ نسل خانواده ما با تانک آمد و ما با گیتار آمدیم و طرفدارها از سراسر اتحادیه جماهیر شوروی برای خوش‌آمد گویی به لنینگراد آمدند خیلی هیجان‌انگیز و عالی بود و یک سال بعد بالاخره توانستیم در مسکو اجرا داشته باشیم و ما هم جزئی از فستیوال اسطوره‌ای صلح مسکو شدیم و در اوت سال هشتادونه میلادی هزاران طرفدار از سراسر شوروی آمده بودند تا با آهنگ‌های راک غربی جشن بگیرند و تعداد زیادی نیروی امنیتی روبروی استیج و مابین استادیوم و همچنین سربازان سرخ نیز حضور داشتند و وقتی ما روی استیج رفتیم آن‌ها کلاه و ژاکت‌هایشان را با آسمان پرتاب کردند و با طرفداران همراه شدند و به‌اندازه طرفداران و هواداران از موسیقی ما لذت بردند و ما احساس کردیم که انگار دنیا در برابر چشمان ما در حال تغییر است من فکر می‌کنم حضور ما در آن شب در مسکو با خواننده‌هایی از سراسر دنیا مثل بون جووی، آزی آزبورن و ماتلی کرو و یکسری گروه روسی مثل گورکی پارک؛ این‌گونه بود که انگار همه دنیا، ما و گورکی پارک، یک حرف را می‌زدیم و آن حرف موسیقی بود و این الهام‌بخش نوشتن آهنگ «نسیم تغییر» بود. وقتی به آلمان برگشتیم در اواخر اوت و اوایل سپتامبر آن را نوشتم.

چطور ایده اورتور این آهنگ با سوت به ذهنتان رسید؟
من وقتی داشتم خودم را با پیانو گرم می‌کردم و ازآنجایی‌که نوازنده گیتار لید نیستم، درست است که می‌توانم گیتار بنوازم ولی داشتم سوت می‌زدم و هدف خاصی نداشتم و به‌علاوه من اولین نفری نبودم که در یک آهنگ راک سوت می‌زد قبلاً دیدیم که جان لنون با آهنگ «مرد حسود» و گانز ان روزز سوت زدند و برای من طبیعی بود.

 

کلوس ماین: نسل گذشته با تانک آمد، ما با گیتار

در آلبوم «لحظه‌ای از شکوه» قطعات را به‌صورت ارکسترال اجرا کردید که یکی از بهترین اجراهای سمفونیک راک دنیا محسوب می‌شود. درباره تصمیمتان برای این اجرا بگویید.
درواقع ارکستر فیلارمونیک برلین از مشهورترین ارکسترهای آلمان و یکی از بهترین ارکستر سمفونیک‌های دنیا بود و حدود سال 96میلادی برای تهیه یک آلبوم تلفیقی با ما مذاکره کردند ما با آن‌ها در برلین ملاقات داشتیم و خیلی احساس افتخار می‌کردیم به دلیل اینکه یکی از بهترین ارکسترهای دنیا بودند ما احساس می‌کردیم این امر برای ما یک چالش فوق‌العاده است که آهنگ‌های ما به سبک سمفونی شنیده شود پیش از ما، گروه‌های محدودی مثل دیپ پرپل و متالیکا در اواخر دهه 90 این کار را انجام داده بودند ولی بحث ما این نبود زیرا پیش از متالیکا به ما پیشنهاد این کار داده شده بود اما زمان زیادی صرف شد تا تهیه‌کننده مناسب را جهت هماهنگی لازم پیدا کنیم و این چالش‌برانگیز بود و تهیه‌کننده‌ای در اتریش به نام کریستین کولونویتس پیدا کردیم که هماهنگ‌کننده کنسرت ما بود و باهم همکاری نزدیکی داشتیم و او به زیبایی هماهنگی‌ها را انجام می‌داد حتی برای آهنگ‌های کلاسیک و بزرگی همچون «مثل طوفان می‌کوبیم» و «هنوز دوستت دارم» و همچنین «نسیم تغییر» کارهای خیلی مهمی انجام داد و او برای ما مثل شاه‌کلید بود به دلیل اینکه درخواست همکاری در این پروژه به ما داده شده بود؛ تمایل به انجام آن داشتیم اما ما به یک هماهنگ‌کننده خوب نیاز داشتیم و کریستین کولونویتس را پیدا کردیم او کارهای عالی زیادی برای ما انجام داد برای اولین بار در سال 1999 با بیش از یک‌صد نوازنده ویولن‌سل قطعه «نسیم تغییر» را اجرا کردیم تا دهمین سالگرد پایان جنگ جهانی را جشن بگیریم و موسیقی بسیار احساسی بود. ما خیلی راحت بودیم که با او روی این پروژه کار کنیم و این آلبوم را با کریستین کولونویتس در وین ضبط کردیم و بعد در کنار هم قرار گرفتیم تا کنسرت «لحظه‌ای از شکوه» را سال 2000 در جشنواره جهانی هانووا (در زادگاهم) اجرا کنیم که درواقع خیلی دور نیست و از استودیو ما تنها پنج دقیقه فاصله دارد و ما با ارکستر فیلارمونیک برلین در آنجا به اجرا پرداختیم من فکر می‌کنم نقطه عطفی در دوره کاری ما بود که با یکی از بهترین ارکسترهای دنیا همکاری کردیم و در ادامه با ارکسترهای روسیه و آمریکا اجرا داشتیم من فکر می‌کنم یک برنامه بسیار خوب در بلاروس داشتیم در میانه راه نیز با تعداد زیادی ارکستر و موزیسین‌های خوب تور کنسرت برگزار کردیم و حتی تعدادی آهنگ به پروژه اضافه کردیم و با هماهنگی به روی استیج برد و کار پیچیده‌ای است که با هشتاد نوازنده به‌صورت مشترک روی استیج اجرا کنی و تجربه خیلی خوبی بود ولی من فکر می‌کنم که ما در یک برهه زمانی تنها گروهی بودیم که می‌توانستیم کنسرت سمفونیک یا آکوستیک و راک، همه این‌ها باهم را اجرا کنیم.

نویسنده : مریم رفائی
منبع: ریتم نو
ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر:
تقویم هنری ادامه