آرش نصیری [روزنامهنگار - مجری و بنیانگذار برنامه هزار صدا]
بگو شب بخوابه من بیدارم
من شبو زنده نگه میدارم
(حسین صفا- قطار)
نمیدانم طرفداران تیفوسی چاوشی که معمولاً هیچ انتقادی را برنمیتابند راجع به این حرفها چه فکری میکنند. ازنظر خودم، همه اینها که تابهحال گفتهام تعریف است و حکایت از هوشمندی خود این هنرمند و مشاوران یا تصمیم گیرانش دارد. من نمیدانم و نمیخواهم که جستجو کنم و بدانم که آیا همه این موارد که گفته میشود با تصمیمگیری خود محسن است یا تهیهکنندهاش و یا... هر چه هست و هر کس که این ایدهها را دارد، قطعاً تصمیم گیر نهایی خود چاوشی ست. اوست که باید مواظب باشد و بر اساس طراحی جلو برود.
گفتم که در اولین باری که دیدمش و گفتگو کردیم، واقعاً گفتوگو کردیم. سال هشتادوهفت بود. چاوشی بنابر آنچه خودش هم در آن مصاحبه گفت، سال هشتادودو اولین آهنگهایش را منتشر کرده بود و آن موقع که ما حرف میزدیم بعداً از مجاز شدنش و انتشار آلبوم «یه شاخه نیلوفر» بود.
او در این مصاحبه نکات مهمی را گفت که انصافاً در ادامه کار آنها را رعایت کرد و به آنها متعهد بود. اجازه بدهید برخی از صحبتهای آن زمان او را مرور کنیم تا بعد به نکتهای برسیم که گل صحبتهای آن روز است و به نکته اصلی این یادداشت هم مربوط است.
«من زیاد به موسیقی پاپ توجه ندارم و بیشتر موسیقی کلاسیک گوش میکنم و موسیقی جدیتر.
کاری شنیدم از آقای حسین کشتکار که شروه خوانی است. آقای کشتکار در بوشهر زندگی میکند و این کار را هم شما فکر نکنم شنیده باشید. آلبوم «نقش خیال» آقای همایون شجریان هم کار متفاوتی بود و دوست داشتم....»
«اصلاً. با اتوتیون چطور میشود تحریر ایجاد کرد؟ (محمدرضا آهاری-تنظیم کننده آن زمان کارهای محسن چاوشی و کسی که در زمان مصاحبه حضور داشت و نکاتی را میگفت و به چاوشی در پاسخ به سؤالات کمک میکرد ادامه میدهد) اساساً آنچه شما دارید از صدای محسن و حس و حالش میشنوید، زایش درونی است. من دارم با او زندگی میکنم و میبینم. او تحقیقات خاص میدانی در زمینهی موسیقی ندارد که بخواهد بر اساس آنها این کارها را انجام بدهد. همهچیزش بر اساس زایش درونی است ...»
«الگوی کار من کارهای خیلی از استادان سنتی و پاپ بود که من میشنیدم و میشنوم ولی نمیتوانم بگویم کدامشان بیشتر روی من تأثیر داشتند. من حتی صدای استاد سید حسین طاهرزاده را بهدقت گوش کردهام ...»
«... من و محمدرضا و دوستان سعی کردیم کاری را ارائه بدهیم که این فضای موجود موسیقی پاپ را بشکنیم و یک کار تازه ارائه بدهیم و این جرأت میخواهد. در این سالها نشنیدم که کسی چنین کاری انجام بدهد. محسن نامجو کاری کرد که فضا را شکسته بود و ما هم سعی کردیم فضای تازهای به وجود بیاوریم.»
«...من نمیتوانم به آنها(طرفدارانش) خیانت کنم و آنها را در همان سطح نگهدارم. من خودم سعی میکنم، رشد کنم و این رشد را به مخاطبان و طرفدارانم انتقال بدهم. من کار میکنم و سعی میکنم بر اساس تجربیات جدیدی که به دست میآورم کارهای تازهای ارائه کنم. تازه، اینهمه آدم آمدند خودشان را تکرار کردند چه نتیجهای دیدند؟ یکییکی دارند از دور خارج میشوند همینکه الان من و تو داریم راجع به این تقلید بحث میکنیم نشاندهندهی تغییر است. تو فکر میکنی که من کاری ارائه کردهام که باکارهای گذشتهام متفاوت است و این هدف من است. چرا باید کاری را که قبلاً انجام دادهام, تکرار کنم؟ الان صد نفر به من smsیا Email زدهاند که چرا در کارم از سنتور استفاده نکردهام؟ یکبار استفاده کردهام. مگر چند بار باید استفاده کنم؟ چون سنتوری موفق بوده، باز هم باید استفاده کنم؟»
«...بههرحال توقع کمی بالاست و ایرادی هم ندارد. زمان میخواهد تا کاری که روی آن زحمتکشیدهای و تحول ایجاد کردهای، درست شنیده شود. خیلی از طرفداران من گفتهاند، روز اول که شنیدیم به نظر ما بد بود، روز دوم خوب بود، روز سوم عالی بود و روز چهارم اشک ما را درآورد. به نظر من این نشاندهندهی موفقیت کار است. اگر کاری به بازار بیاید و شنونده بهراحتی آن را بپذیرد، بهراحتی هم از دست میدهد. باید اجازه بدهیم که آرامآرام جای خودش را باز کند.»
«...شما فکر میکنید تلخی است. من آن چیزی را که واقعاً بودم خواندم. همهای این اتفاقات که خواندهام برایم افتاد و بنابراین صادقانه آنها را بیان کردهام... آنچه من در این آلبوم بیان کردم اتفاقاتی است که برای من افتاده. آیا حالا از من میخواهید که غم را توضیح بدهم؟ به نظر شما غم توضیح دادنی است؟»
«...من با این اشعار زندگی میکنم و بعد اجرایشان میکنم. من خودم همین هستم.»
اینجا بود که من به این شعر شهید بلخی اشاره کردم: «اگر غم را چو آتش دود بودی/ جهان تاریک بودی جاودانه / در این گیتی سراسر گر بگردی / خردمندی نیابی شادمانه» و او گفت: «خوب است. همین را بنویس بهعنوان جواب من. این غم، غم فراق است. لزوماً قرار نیست که همهی این اتفاقات بهصورت روزمره برای من اتفاق بیافتد. این غم مربوط به درون آدم است. خیلی چیزها را نمیشود توضیح داد. من اگر میتوانستم این چیزها را توضیح بدهم، نمیخواندم ... همیشه غمی وجود دارد. غم فراق، غم عشق و غم هر چیز دیگر... هر کس به فراخور حال و هوای خودش از آن برداشت خاص خودش را دارد...این غم که من از آن میخوانم غم زمینی نیست. عشقهای کوچک زمینی (هر نوع عشقی) هست و وصال و یا فراقش غمها و شادیهای کوچکی دارد. خداوند خیلی بزرگ است و ما نمیتوانیم یکدفعه عاشقش بشویم. و بنابراین غم فراق همیشه هست. همهی عرفا آمدهاند از همین غم فراق نوشتهاند. ما هم داریم بازی میکنیم. یعنی یاد میگیریم تا ببینیم آیا میتوانیم به آن عشق بزرگ برسیم یا نه. ولی تلاش میکنم. فقط همین...»
همه اینها را دوباره آوردم چون در راستای تحلیل شخصیت و برند محسن چاوشی ست و تصدیق هم میفرمایید که تماماً با همان لیست از رازهای موفقیت او که در یازده بند آمدهاند مطابقت دارد.
بیشتر بخوانید:
درباره محسن چاوشی و رازهای موفقیتش (بخش اول)