
آرش نصیری [روزنامهنگار - مجری و بنیانگذار برنامه هزار صدا]
« توی خونه روی دیوار یه تفنگه سر پُره
که میشه از تو گلوش صدای شلیکو شنید»
(حسین غیاثی- تفنگ سرپر)
اینکه سنتوری باعث شهرت و موفقیت چاوشی شد یا حضور صدای چاوشی آن فیلم را پرفروش کرد، معادله پیچیدهای ست در حد موضوع بغرنج تقدم و تأخر مرغ و تخممرغ. از حل این معضل لاینحل که بگذریم، نکته مهم این است که استاد مهرجویی فرستاده بود، دنبال آن صدای خستهای که بهصورت غیرمجاز گل کرده بود و چاوشی، بنا بر آنچه یکی از دوستان نزدیکش میگفت، حتی کرایه رفتن به محل قرار با کارگردان مطرح و بزرگ تاریخ سینمای ایران را نداشت. بعد از گل کردن آن آهنگها و در حین اکران فیلم هم، آنقدر چهره خواننده و آهنگساز جوان -حتی بین علاقهمندانش - ناشناس بود که با خیال راحت به همراه تماشاگران به اکران این فیلمها رفت بدون آنکه کسی بشناسدش. بگذریم از این موضوع که به روایتی، این شکل حضور چاوشی در اکران فیلم هم یکی از عوامل اختلشاف او با داریوش مهرجویی هنگام قرارداد ناکام سنتوری دو شد.
بیان این نکات و به قولی این نبش قبرها بیدلیل نیست و با این بازگشت به گذشته نمیخواهیم ماجرای دعوای این دو چهره مطرح از دو نسل را بازخوانی کنیم. میخواهیم از بخشهایی از شکلگیری کاراکتر فعلی محسن خان چاوشی رمزگشایی کنیم.
جالب است که نکته مهم آشنایی و ارتباط چاوشی-مهرجویی هیچیک از اینها که گفتیم هم نیست. نکته مهم و عجیب این بود که محسن چاوشی که بهصورت زیرزمینی رشد کرده و محبوبیت به دست آورده بود، یک روز به یک دوست مشترکمان زنگ زد و پرسید: «یک کارگردان به نام داریوش مهرجویی به من زنگزده و گفته برای فیلمش آهنگ بسازم. من نمیشناسمش. تو میشناسی؟»!!
این ماجرا، حتی اگر چاوشی قرار بود یک خواننده آهنگهای عروسی باشد هم عجیب است، چه برسد به اینکه این خواننده قرار باشد بعداً یکی از نمادهای موسیقی پاپ معترض و اجتماعی باشد. بههرحال نسل ما اصلاً باور نمیکند یک جوان که در زمینه هنر و موسیقی فعال است و در آن سطح در جامعه مطرحشده است، داریوش مهرجویی را نشناسد. چاوشی واقعاً اینگونه بود اما گویا اینگونه نماند. او رفتهرفته از دل اتفاقاتی که خواسته یا ناخواسته سر راهش قرار گرفتند و شرایطی که برایش پیش آمد و توقعاتی که مخاطبانش از او داشتند پیدا کرد و کاراکتر ویژه خودش را ساخت.
اینها را گفتم که بگویم محسن چاوشی، کاراکتر، شکل رفتاری و حتی شکل مشخص نگاهش به زندگی و کلمه و خواندن و مخاطب را بهمرور ساخت تا برندش-آنچه که اکنون هست- شکل بگیرد. این البته طبیعی ست و هر برندی در تعامل با مخاطب و خواستههای او و توقعی که بازار موسیقی و مخاطبان دارند محصول خود را طراحی و روانه بازار میکند. لازم به تأکید است که چاوشی ازجمله برندهای موسیقی ست که آثار خود را بر اساس خواستههای مخاطب طراحی نکرده، اما هوشمندانه مخاطبش را شناخته و آنها را با خود و خود را با آنها همگرا کرده است.
عرض میکنم.
*
«میپرم از خواب شب و لباسمو تن میکنم
چراغو روشن میکنم خونه رو پرسه میزنم
تا خود صبح با خودم همش کلنجار میرم
تا بلکه خوابم نبره نیای به خواب دیدنم»
(حسین صفا-کلنجار)
از هر زاویهای که به کاراکتر محسن چاوشی نزدیک میشویم، ارجاعاتی به نکات مهمی از شکلگیری شخصیتش پیدا میکنیم و بهاینترتیب بحث به درازا میکشد، بنابراین بیایید برای یک گزاره که روی آن توافق داریم دلیل بیاوریم. گزاره مورد تائید و توافق ما این است که چاوشی برند موفقی ست. ازجمله دلایلی که میتوان برای این موفقیت برشمرد اینهاست:
ا- زبان و نگاه ویژه
2-هوشمندی در انتخاب همکاران
3-حرکت پیوسته در مسیر طراحیشده و حفظ ویژگی در درازمدت
4-هوشمندی در انتخاب همکاران
5-وفادار سازی مشتریان
6- دستدرازی نکردن به سبد مشتریان خوانندگان دیگر
7-طراحی یک زندگی و استایل منطبق با درونمایه آثار
8-متعهد بودن به بهروز بودن و بهروز ماندن
9-رفتار درست رسانهای و استفاده مناسب از رسانههای جدید
10-غرور بهاندازه
11-کنسرت ندادن...
احتمالاً موارد دیگری به ذهنتان برسد اما آن موارد دیگر را هم میتوان در این سرفصلها گنجاند. مثلاً اینکه حضور صدای پر تحریر و چپکوک سینا سرلک در کنار صدای او چه اندازه بر تأثیرگذارتر شدن آهنگهای محسن چاوشی کمک کرده است را نمیتوان تخمین زد اما حتماً خیلی تأثیرگذار بود و این موضوع را میتوان در قالب سرفصلهای چهار، هشت و نه گنجاند. این حتماً از هوشمندی او یا مشاوران اوست که تشخیص میدهند چنین صدایی، با ویژگیهایی که صدای خودش ندارد، میتواند خیلی تأثیرگذار باشد و این ابتکار، حتماً در راستای بهروز بودن و حرکت به جلو هم هست و حتماً هم تأثیر گسترده خبری و رسانهای دارد.
*
(تو یه طوفان ، من جزیره/من ناپلئون ، تو دزیره
جز تو کی می تونه ؟/همه دنیا رو بگیره)
(روزبه بمانی-دزیره)
در یادداشت قبلی که درباره محسن چاووشی نوشته بودم و با روتیتر «درباره محسن چاوشی و سلوکش» و تیتر اصلی «فقط میخواستم شکل خودم باشم» در موسیقی ما منتشر شد به دو بار مصاحبهام با محسن چاوشی اشارهکردهام و اینجا یک نکته را به آن گفته اضافه میکنم که از این دو گفتوگو، اولی مستقیم و رودررو بود و در دومی اصلاً او را ندیدم. حتی بعداً که پاسخهای دستنویس به دستم رسید، سؤالهای مصاحبه هم همان سؤالهای من نبود و کلی تغییر پیداکرده بود. دست خط که مطلقاً دست خط خودش نبود(البته شاید هم بود!از کجا اینقدر مطمئنم؟!) و متن خیلی دقیق و حسابشده بود و سؤالها طوری طراحیشده بود که مجموع مصاحبه آن چیزی بود که در آن مقطع ازنظر رسانهها و مردم باید میگفت. پاسخ بعضی از سوا لاتی که آن موقع بحثش مطرح بود را داد و از آن جمله موضوع اختلاف با یکی دیگر از خوانندگان که الان یادم نیست چه کسی بود، و همچنین موضوع مهم دلایل کنسرت ندادن. بد نیست جوابی که در این مورد داد را باهم مرور کنیم: «بگذارید من از شما بپرسم كه ما چند سالن ویژه و استاندارد برای اجرای کنسرت در ایران داریم. ما چند مهندس صداداریم که آنگونه که باید در حد شخصیت مخاطبان ما باشد، کار را به گوش مخاطب برسانیم؟ عدهای سودجو دستبهکار شدهاند برای مردم صندلی پلاستیکی میگذارند و اسم این را میگذارند کنسرت! وارد سالن که میشنوید صدای همهچیز میشنوید جز صدای ساز و خواننده. مگر مجبورم با چنین شرایطی اجرای برنامه کنم؟ نهایت این کار میشود اینکه جیب عدهای سودجو پرپول میشود اما تاکنون از خود سؤال کردهاید که ضربه اصلی در این راه را چه فردی میخورد؟ این هنرمند است که متضرر میشود. بگذارید بگویم که تلاش بسیاری را برای حل این معضل خواهم کرد، اما تا زمانی که انتظاراتم برآورده نشود هیچوقت این کار را نخواهم کرد، چراکه برای شخصیت خود و مخاطبانم احترام قائل هستم و اطمینان آنها برایم ارزشمند است. من این اطمینان و اعتماد را ساده به دست نیاوردهام که بخواهم یکشبه آن را فدای وسوسه افرادی کنم که تنها به سود خود فکر میکنند...»
توضیحاتش و به قولی بهانههایش کامل است اما قطعاً همه ماجرا نیست. درست است که ما سیستم استاندارد نداریم و سودجویان دنبال سودشان هستند و ... اما ماجرای نخواندن محسن چاوشی این نیست. او کنسرت نمیدهد چون این کار در راستای موارد سه، هفت و نه نیست. چاوشی به استایل مرد تنها و غمگین متعهد است و همینکه در جمعها دیده نمیشود و اینکه حتی در جشن بزرگ سریال شهرزاد، در کنار بزرگترین ستارههای هنر هم حاضر نمیشود همه طراحیشده است. شاید اینها همه خصوصیت درونی خود اوست و او اساساً جمع گریز است که اگر اینطور باشد هم، خیلی خوب از یک خصیصه شخصی در راه ساختن برندش استفاده کرده است. مصاحبههای بعدی او هم به همین خاطر رودررو نیست. او باید کاملاً حسابشده و طراحیشده حرف بزند و رفتار کند و دیده شود تا ....
ادامه دارد ...