دکتر سهیلا گلستانی یک بانوی موفق از خانوادهای اصیل و فرهنگی اصفهانی است. پدرش دکتر سیدهاشم گلستانی استاد فلسفه در دانشگاه اصفهان بود و اهل فرهنگ و هنر بنابراین با بزرگان هنر و فرهنگ نظیر استاد جلیل شهناز و استاد حسن کسایی و دیگر بزرگان حشر و نشر داشت و بنابراین دخترش، در کنار تحصیل، همواره با هنر موسیقی و شعر و ادبیات محشور بود و اینگونه بود که در همه زندگی این دو را کنار هم نگه داشت و رشد داد تا حالا که مدیر یک آزمایشگاه موفق در اصفهان است و همچنین به موسیقی هم اشتغال دارد و به آموزش موسیقی به بانوان میپردازد.
با این بانوی موفق و اهل فرهنگ به مناسبت این موفقیتها مصاحبهای انجام دادیم که میخوانید.
*اجازه بدهید گفتگو را از اول شروع کنیم، از خانوادهای که در آن متولد شدید.
زاده اصفهان هستم در خانوادهای فرهنگی. پدرم دکتر سیدهاشم گلستانی استاد فلسفه دانشگاه اصفهان و مادرم هم فرهنگی بودند. پدر استاد نمونه کشور و نویسنده 8 کتاب و بیش از 50 مقاله بودند و سخنرانیهای علمی و فرهنگی متعددی دارند و هزاران دانشجویی که به ثمر نشاندند، حاصل عمر ایشان است.
محیط خانه ما بستر مناسبی برای رشد علمی و هنری من بود چراکه علاوه بر کتابخانه پدر با بیش از 2000جلد کتاب و اساتید دانشگاه که به خانه رفت و آمد داشتند و گفت و گوهایشان برای من آموزنده بود،اساتید موسیقی ایرانی نظیر استاد جلیل شهناز و استاد حسن کسایی نیز از دوستان پدرم بودند و با ایشان رفت و آمد داشتند و بنابراین از کودکی نغمههای موسیقی «گلها» را از کودکی میشنیدم و این نغمههای اصیل موسیقی ایرانی، از همان کودکی برای من دلانگیز و دوستداشتنی بود. دکتر ساسان سپنتا که دوست و همکار پدرم بودند، هر بار با یک نوار کاست که از دستگاه فنوگراف پیاده شده بود به منزل ما میآمدند و ما همواره به نابترین موسیقیهای اصیل ایران دسترسی داشتیم و اینگونه بود که با این نغمههای زیبا انس گرفتم و در جان من نشست.
*پس در یک فضای دلانگیز فرهنگی به دنیا آمدید و خانواده و زمینهای که برایتان فراهم شده بود در تربیت و شکلگیری آینده موفق شما نقش اساسی داشت؟
بله. بیشترین ساعات فراغت من در لابهلای کتابهای کتابخانه پدر و در کنار دستگاه پخش صوت میگذشت و درس و موسیقی هر دو، با یک نیروی درونی شاید هم اندازه با من همراه بودند.
خوشبختی من آن بود که آنچه برای بزرگترها مهم بود،برای من «لذتبخش» بود و در درس هم موفق بودم.
*رشد تحصیلی تان چگونه اتفاق افتاد؟ آیا علاقه بیش از حدتان به هنر و به ویژه موسیقی مانع رشد تحصیلی تان نشد؟
خیر. من همواره به این هر دو در کنار هم توجه داشتم. در رشته تجربی درس میخواند و ورود من به دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی تهران در مقطع دکترای علوم آزمایشگاهی، همزمان شد با شرکت در آزمون ورود به کلاسهای آواز استاد هنگامه اخوان، تنها بازمانده مکتب استاد ادیب خوانساری و پذیرفته شدن و آموختن ردیف آوازی نزد ایشان. به این ترتیب من تحطیلات دانشگاهی را در کنار آموزش آواز نزد یکی از بزرگان موسیقی دستگاهی ایران در کنار هم پی میگرفتم.
*آیا پیش از این مقطع آموزش موسیقی ندیده بودید؟
من پیش از آن مقطع تئوری موسیقی را آموخته بودم. اگر بهتر بخواهم توضیح دهم، همزمان سلفژ و نواختن پیانو را آموختم و بعد به کلاسهای خانم اخوان رفتم و کلاسهای دیگر را هم پی میگرفتم. به این ترتیب، هر هفته حضور در کلاسهای موسیقی و موازی با آن حضور در دانشگاه کار من بود. پایان نامه دوره دکترای علوم آزمایشگاهی را در انستیتوپاستور ایران با علاقه و پشتکار به انجام رساندم و پس از فارغالتحصیلی و خدمت در مناطق محروم کشور، به اصفهان برگشتم و آزمایشگاه جم را در شهر اصفهان تأسیس کردم.
همکاران من بهتر از هر کسی میدانند که تأسیس یک آزمایشگاه و مؤسس و مسئول فنی بودن تا چه حد انرژی و زمان و نیرو میطلبد. به یاری خداوند بزرگ، تجهیز آزمایشگاه با مدرنترین تکنولوژی روز دنیاانجام شد چراکه پدرم به من آموخته بودند اگر کاری را انجام میدهم باید هرچه در توان دارم برای آن به کار گیرم.
* پس از گذراندن یک دوره عالی نزد استاد اخوان و همچنین دورههای دیگر موسیقی، آیا نخواستید این تجربهها را در زمینه آموزش موسیقی به بانوان به کار بگیرید؟
برای تدریس آواز ایرانی به خانمها، از طرف خانه موسیقی دعوت شدم وسالهاست ردیف آواز ایرانی به همراه سلفژ را تدریس می کنم. همیشه آموزش را دوست داشتم چون آرزوی کودکی من معلم شدن بود اما... دکتر شده بودم!
تصمیم گرفتم آوازها و ترانههایم را ضبط کنم و همچنین برای تکمیل آواز و آنچه از ریتم و بم خوانی و تکنیک صدا لازم بود تلاش میکردم و این موارد را هم آموختم و همچنان میآموزم چراکه هرگاه تصور کردیم «کامل هستیم» و از یادگیری باز بمانیم، دیگر زنده نخواهیم بود.
*با توجه به پیشینه خانواده و به خصوص پدر گرامیتان، آیا در زمینه کلام و شعر هم کار کردهاید؟
بله. خوشبختانه در این زمینه هم تلاشهایی داشته ام. علاقه به شعر و ادبیات پارسی موجب شد تا درباره موسیقی مطالعه بیشتری داشته باشم. شرکت در کلاسهای مثنوی استاد بزرگ دکتر مهدی نوریان از مهمترین تجربیات زندگی من است. وجود بعضی انسانها نعمت است و ایشان از آن جمله اند.
همچنین دیدار هم نشینی با استاد شفیعی کدکنی برای من افتخار بزرگی بود. من مهمان این ادیب بزرگوار بودم و در لحظهای ورود به منزل ایشان چنان آرامشی به من منتقل شد،که نظیرش را کمتر تجربه کردهام. دریایی از علم و معرفت،دیدگاههایی که هرچه از آنها بیشتر سخن بگویند مشتاقتر میشوی... چندین بار به منزل ایشان رفته ام و هر بار ساعتها... و در اولین دیدار کتاب هزاره دوم آهوی کوهی را باخود برده بودم و اشعاری را با مداد علامت زده بودم که از استاد اجازه خواندنشان را بگیرم کتاب را باز کردم و تا آمدم حرفی بزنم گفتند: کتاب را به من بدهید و با خط خوش خود نوشتند:
«با احترام به هنرمند بسیار برجسته سرکار خانم دکتر سهیلا گلستانی با احترام و موافقت اینکه هر کدام از این شعرها را که بخواهند با آواز لطیف خود بخوانند»
در دیدار بعدی استاد شفیعی کدکنی از من خواستند که «جاودان خرد» را بخوانم و عین کلامشان این بود: «شعر من تا یک جایی میرود و به گوشها میرسد اما شعر من سوار بر صدای شما از مرزها عبور میکند ومن این را میخواهم». پس کار جاودان خرد را با استاد محمد علی کیانی نژاد آهنگساز برجسته کشور مطرح کردم. ایشان پس از 20 سال سکوت ترانه «آتش عشق» و جاودان خرد را برای صدای من ساختند.
در این مدت با آهنگسازان برجسته ایران نظیر استاد فردین خلعتبری، استاد صادق نوجوکی، دکتر جهانشاه برومند،استاد سیامک ایقانی، استاد مجید درخشانی و... همکاری کردم و بسیار آموختم. در بین ترانههای من نیز بازخوانی آثار استاد تجویدی، استاد همایون خرم، استاد پرویز یاحقی و استاد حبیبالله بدیعی به چشم میخورد.
دیدار با استاد گلپایگانی، استاد صاحب سبک موسیقی ایرانی که صدای مرا یک صدای شناسنامهدار و با تحریر درست نامیدند، بسیار امیدوار کننده بود، آن روز استاد گلپا از صداهای تقلیدی در بین خانمها ابراز ناراحتی میکردند.
و همچنین از شاعران برجسته کشورم که از هر کدام بسیار آموختم.
برای آماده کردن یک ترانه ماندگار، شعر بسیار بسیار مهم است چرا که باور دارم که موسیقی باید حرفی با مخاطب داشته و ارزش گفتن و ارزش شنیده شدن را داشته باشد. ملودی آهنگ و تنظیم نیز به همان اندازه تأثیرگذار و مهم است که دچار تکرار نشود و بتواند با تکیه بر ردیف آواز ایرانی آن چه از هنر و احساس انسانی است به جان شنونده درآمیزد. قطعا پس از این مراحل حس کار بسیار مهم است. اگر شعر و ملودی در وجود هنرمند ننشسته باشد بهتر است آن را نخواند. باید شعر مضمون و ملودی با جان آدمی یکی بشود تا آن را بخواند و این خواندن همواره تکنیک و آموختههای آوازی را در دل خود دارد.
*شما در زمینه امور خیریه هم فعالیت دارید. لطفا در این مورد هم توضیح دهید...
در همه زندگیام به فقر در ابعاد مختلف بسیار اندیشیدهام و سالها از نزدیک با کودکان نیازمند، کودکان کار و خانوادههایشان سروکار داشتهام تا سرانجام موسسهای برای حمایت این کودکان راهاندازی کردم. به نظرم آنچه در جامعه امروز کمتر میبینیم «اعتماد» است.
کودکان نیازمند در همه کشورها و شهرها هستند و قطعا کمک به آنها که در سرنوشت خویش اسیرند یکی از موهبتهای بزرگ الهی است.اگر میتوانیم به کسی کمک کنیم پس میفهمیم هنوز انسانیم و هنوز مهر و محبت وجود دارد.
حتی بچههای کار،بچههای که سر چهارراهها میایستند و فال و اسپند و گل میفروشند و گاه اصلا نگاهشان نمیکنیم بسیاری از این بچهها پدر و مادرهایی دارند که آنها هم کودک کاربوده اند و در میانسالی چنان فرسودهاند که از کار افتاده شدهاند و بچه هایشان را بی هیچ امید و آرزویی به اجبار در خیابانها برای نانآوری میفرستند.
*شما یک بانوی تحصیلکرده هستید که در چند جبهه فعالیت میکنید و خوشبختانه موفق هستید. آیا مدیریت یک آزمایشگاه طبی با کار در زمینه موسیقی و آموزش آن به عنوان منافاتی ندارد؟
نه تنها منافاتی بین رشته تحصیلی و اداره یک آزمایشگاه تشخیص طبی با موسیقی نمیبینم بلکه اگر دقیقتر نگاه کنیم. من سالها در آزمایشگاه تشخیص طبی جم در ارتباط با بیماران بودهام. بیمار با درد جسم مراجعه میکند اما قطعا روح آزردهای دارد. در آزمایشگاه همه تلاش تیم آزمایشگاهی برای کمک به تشخیص و نهایتا درمان بیماری است که جسم و روح بیمار را همزمان دربر میگیرد. موسیقی دقیقا چنین تأثیری بر روح آدمی دارد و وقتی موسیقی دلنشین میشنویم و حالمان، روحیه مان بهتر میشود، بسیاری از دردهای جسمی کاهش مییابند. پس کیفیت زندگی انسانها بهتر خواهد شد. پروردگار بزرگ را شاکرم که به این بنده خود چنین توفیقی را عطا فرمود تا در حد امکان در تسکین آلام جسمی و روحی بندگانش قدم بردارم.
ز روز گذر کردن اندیشه کن
پرستیدن دادگر پیشه کن
به نیکی گرای و میازار کس
ره رستگاری همین است و بس