[مریم رفائی]
حسین رضایی نیا میگوید: جالبترین خاطرهای که با استاد دارم تماشای فوتبال است. ایشان فوتبال دوست داشتند و من هم مثل استاد فوتبالی بودم. به همین خاطر باهم کلکلهای فوتبالی زیادی داشتیم. استاد طرفدار رئال مادرید بودند و من هم طرفدار بارسلونا! در کنسرت اسکاتلند استاد خواستند تا فوتبال را به ایشان یادآوری کنم و ازآنجاییکه خیلی خسته بودند نمیدانستم بازی این دو تیم را بگویم یا نه! خلاصه گفتم؛ استاد امشب بازی رئال و بارسا است. اما ایشان چیزی نگفتند و رفتند.
شب موقع شروع بازی استاد درب اتاق را زدند و گفتند بیا اتاق من باهم بازی را تماشا کنیم. اما هر کاری کردیم تلویزیون آنجا بازی را نشان نداد و به خاطر همین از طریق وبسایت شبکه سوم سیما، بازی را با استاد تماشا کردیم. اواسط بازی بود که متوجه شدم استاد خوابشان برده است و مانده بودم از اتاق بیرون بیایم یا نه! ازآنجاکه فکر میکردم شاید ایشان ناراحت شوند، نشستم بازی را تماشا کردم که یکدفه استاد از خواب پریدند و پرسیدند بازی چند چند است؟ گفتم متأسفانه بارسلونا زده و گفتند ایبابا!