ریتم نو | سایت خبری - تحلیلی موسیقی ایران و جهان

تاریخ انتشار: ۱۵:۴۲ - ۲۰ مهر ۱۳۹۴

حافظ ؛ هیچ‌وقت ابزار سخنرانان نمی‌شود

ریتم نو: تشت آرا در مورد متن‌های حافظ به حدی است که تقریباً هیچ استادی را نمی‌بینید نظرش در مورد بیت‌های حافظ با استاد دیگر موافق باشد. به همین منظور سعی کرده‌ام با آوردن برخی مثال‌ها به چرایی این تشت تلنگری زده باشم.که اساتید! حال فهمیدیم حافظ شیعه است یا سنی ،عارف است یا می‌خواره،از متن غافل مانده‌ایم.در معنی ابیات از تکنیک‌ها وا مانده‌ایم تا کی در کلاس‌های درس فلان استاد بشنویم حافظ می‌خواسته در فلان غزل فلان چیز را بگوید؟نهایت لطف این می‌شود که می‌فرمایند فلان بیت استعاره‌ی مصرحه دارد و فلان استعاره‌ی مکنیه!نمی‌فرمایند علت استفاده از این تکنیک در این بیت چه بوده؟چرا حافظ بعد از گذشت قرن‌ها جاویدان مانده است و هزار سؤال دیگر...
20151012174110-Hafez-Shiraz

به نظر بنده در این شرایط باید پس از مطالعه تأویل‌های شخصی خود را داشت چراکه متأسفانه یا خوشبختانه آن‌قدر برداشت مضمونی از شعرها فراوان  شده است که چیزی برای دریافت یک معنای واحد باقی نمی‌گذارد به‌عنوان‌مثال برخی معتقدند در مصرع «به می سجاده گلگون کن گرت پیر مغان گوید»می معنای دیگری دارد و پیر مغان منظور پیرو مرشد است درحالی‌که برخی با استناد شعرهای دیگر مثل «در خرابات مغان نور خدا می‌بینم» می‌گویند در اینجا منظور چیز دیگر است.شگفتا که گروه اول نیز می‌توانند با استناد به همین مصرع چیز دیگری را ثابت کنند.همین امر در خصوص ترکیب‌هایی چون «پیر گلرنگ » نیز صدق می‌کند.


حتی در خصوص زندگی شخصی او نیز همین تشت آرا موجود است عده‌ای او را عارف کامل می‌دانستند و عده‌ای می‌خواره‌ای بی‌بندوبار که حتی حشرونشرهای او با «محمد گل‌اندام » بی‌جهت نبوده است!


باکمال احترام به اساتید و نظرهای مختلفشان و اعلام بی‌طرفی و کوچکی خودم باید عرض کنم برخی نظرات واقعاً دور از عقل و افراطی به نظر می‌رسد. به‌عنوان‌مثال وقتی حافظ بزرگ می‌گوید:«سه بوسه کز دو لبت کرده‌ای وظیفه‌ی من    اگر عطا نکنی وام‌دار من باشی»یا «رشته‌ی تسبیح اگر بگسست معذورم بدار    دستم اندر ساعد ساقی سیمین ساز بود»بعید به نظر می‌رسد قصد بیان مطلب عارفانه‌ای را داشته باشد. در همین راستا اگر می‌گوید«عشقت رسد به فریادگر تو به‌سان حافظ   قرآن زبر بخوانی با چهارده روایت»مسلم است منظور او اندیشه‌ی می‌خوارگی نیست.


 پس به‌راستی اندیشه‌ی حافظ چه بوده است؟بنده در جواب خیلی ساده عرض می‌کنم حافظ هم آدم بوده،دست داشته؛پا ،زبان ،شاید باورتان نشود ،چشم هم داشته او هم مانند هر آدمی دیگر فکر می‌کرده است.فکر می‌کنم برخی اساتید یادشان رفته است انسان می‌تواند در طول زندگی خود عقاید مختلفی داشته باشد.جلال آل احمد مثال خوبی برای این ادعا است. یا حتی یک شخص می‌تواند در حین اعتقاد به برخی مسائل چیزی دیگری بر زبان بیاورد.شاید به گفته‌ی اکنون خود چنان اعتقاد محکمی نداشته باشد اما در آن شرایط خاص که می‌تواند از هر چیزی ناشی باشد.چنین حرفی از فردی مشخص صادر می‌شود.یا خیلی چیزهای دیگر بانی این‌گونه حرف‌ها باشند.چه اصراری است برخی بیت‌ها ،بیت‌های کاملاً متضاد خود را توجیه کنند.چه اصراری است از عارف کامل نشان دادن حافظ؟ یا لاابالی نشان دادن او؟«من و انکار شراب این چه حکایت باشد غالباً این‌قدرم عقل و کفایت باشد» با توجه به بیت بعد« تا به‌غایت ره میخانه نمی‌دانستم   ورنه مستوری ما تا به چه غایت باشد» چه توجیه عرفانی می‌تواند داشته باشد؟«من ازچه حافظ شهرم جویی نمی‌ارزم مگر تو از کرم خویش‌یار من باشی»چه تفسیر غیر عارفانه‌ای می‌تواند داشته باشد؟


بنده معتقدم  درجاهایی این موارد ادغام شدند و به فراخور متن باعث به وجود آمدن طنز شدند.این طنز می‌تواند طنز تلخ ( گروتسک) باشد یا طنز به معنای عام موضوع! همین‌جا است که مهم‌ترین شگرد حافظ پیدا می‌شود.همین شگرد باعث شده _در مورد مضمون اشعار او_تقریباً هیچ استادی با استاد دیگر موافق نباشد. اینجا است که وقتی او می‌گوید:«من همان‌دم که وضو ساختم از  چشمه‌ی عشق چهارتکبیر زدم یکسره بر هرچه که هست» استادی می‌گوید او شیعه است .... و استادی می‌گوید این مسائل برای او اهمیت نداشته است حتی این مسئله به طنز بیان‌شده و...آنچه واضح است، نظرات افراطی در خصوص اشعار او زیاد هستند عده‌ای می‌خواهند او را به هر قیمت سمت خود بکشانند.مثلاً در غزلی با مطلع«شاه شمشاد قدان خسرو شیرین دهنان   که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان»برخی معتقدند که حافظ این غزل را درو و صف حضرت عباس گفته است.حال‌آنکه از همین بیت هجو می‌بارد پس یقیناً این ذم شبیه به مدح مختص شاه شجاع است که حافظ زیرکانه او را موردنقد و حتی هجو قرار داده است. شما تصور کنید به یک مرد میدان بگوید مژه‌های تو قلب تمام صف شکنان را می‌شکند!مشاهده می‌کنیم که در این مورد و بعضی بیت‌های دیگر نمی‌توان گفته‌های  دیگر را منطقی دانست.اما این شگردها آنجایی زیباست که استدلال‌های عقلانی نتوانند بعدهای دیگر را نابود کنند به‌عنوان‌مثال مقالات زیادی در خصوص «پیر گل‌رنگ»در بیت:«پیر گلرنگ من اندر حق ازرق پوشان  رخصت خبث نداد از نه حکایت‌ها بود»نوشته‌شده و هر مؤلف اعتقاد دارد منظور حافظ آنی بود که خود می‌گوید.شگفتا که همه با منطق متن سازگار است.


خلاصه آنکه مثال‌های و نظرات زیاد است و همین قضیه حافظ را مرموز می‌کند. دیگر آنک نه متأسفانه برخی چیزهای مهم‌تر را رها کردیم و دغدغه‌ی ما این شده است.حافظ شیعه است یا سنی یا...


هدف بنده از این متن روبه‌رو کردن مخاطبان با نوعی حیرت در دریافت معنی بود که حس می‌کردم لسان‌الغیب نیز به همین موضوع دامن زده باشد و اصلاً همین شعر حافظ را جاودانه کرده باشد.



منبع : ریتم نو


نویسنده : فرزین پاک‌طینت

برچسب ها: حافظ
ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر:
تقویم هنری ادامه